حضرت آیه الله العظمی منتظری مدظله العالی، طی مرقومهای به استاد عبدالحمید معصومی تهرانی به نگارش کتب مقدس تورات و انجیل توسط ایشان، اشکال کردند. معظمله در نامه خود در خصوص نگارش و تزیین کتب تورات و انجیل متذکر شدهاند که:«اگر[نوشتن آن کتب] ترویج آنها باشد قطعا حرام است». آقای معصومی تهرانی نیز با ارسال نامهای به حضور حضرت آیه الله العظمی منتظری مد ظله، به اظهار نظر معظمله پاسخ دادند که بطور خلاصه در ذیل میآید.
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک مرجع عالیقدر حضرت آیه الله العظمی منتظری دامت ظله العالی
پس از عرض سلام و اهداء تحیات وافره، از اظهار لطف حضرتعالی ممنونم. فرمودهاید:«من نمیدانم چرا شما خط زیبا و اوقات گران بهای خویش را در نوشتن کتابهای منسوخه و محرفه صرف مینمایید؟»
حضرت آیه الله؛ از سال ۲۰۰۱ پس از حمله های یازدهم سپتامبر به برجهای تجارت جهانی در نیویورک، جهانیان شاهد وقایع دهشتناکی با نام الله و قرآن و اسلام بودهاند که چهرهی دین اسلام و مسلمانان را ملوث نموده است. امروزه هر اتفاق تروریستی که در جهان واقع میگردد تمام انگشتهای اتهام به سوی مسلمانان نشانه میرود. در کشورهای غربی عمدهی موطنین، مسلمانان را افرادی خشن، بیمنطق، خونریز، جنگ طلب و بیرحم تصور میکنند. از این روست که امروزه تا مردم شهری متوجه میشوند که افرادی در صدد ساخت مسجدی در شهرشان هستند، متشکل شده و جلوی ساخت آن را گرفته و فریاد میزنند که:«ما پایگاه تروریستی در شهرمان نمیخواهیم!». اهل رسانه کاریکاتورهای سخیف برای پیامبر اسلام(ص) میکشند و بارها انتشار میدهند و زمانی که مسلمانان اعتراض میکنند، صراحتا میگویند: «مسلمانان باید جنبهی انتقاد را پیدا کنند». البته مخفی نیست که در این بین برخی به اصطلاح مسلمان، بیشترین ضربه را به ساحت اسلام و پیامبر اکرم(ص) وارد کردهاند.
در گزارشاتی که در سال گذشته از سوی برخی مراکز اطلاع رسانی منتشر گردید، حاکی از زندگی سخت و پر اضطراب مسلمانان در کشورهای غربی بخصوص استرالیا از ترس برخوردهای شهروندان آن کشورها بود. رسانههای غربی نیز هماهنگ با هم بر ایجاد تنفر و ترس در بین شهروندان خود از اسلام و مسلمانان افزودند. همانگونه که میدانید اخیرا نیز یک نمایندهی هلندی فیلم کوتاه مسندی ساخته به نام «فتنه» که اگر دیده باشید تمامی اتفاقاتی که از سال ۲۰۰۱ به بعد واقع شده اعم از حملات انتحاری یازدهم سپتامبر، سربریدن یک انسان در مقابل دوربین فیلم برداری، اعمال انتحاری در اسرائیل و عراق و … را جمع کرده و آیاتی از قرآن را نیز بر روی آن گذاشته تا به مردم بقبولاند که اسلام و مسلمان یعنی همینی که میبینید!. صحنههای استفاده شده در فیلم نیز عمدتا از شبکهها و سایتهای گروهها و سازمانهای اسلامی برداشت شده که قبلا آنها را انتشار داده بودند. در این بین نام ایران و نظام جمهوری اسلامی، سرتیتر بسیاری از وقایع شده است. هر روز هم پررنگتر میشود.
به نظر حضرتعالی در میان این آشوبها چه باید کرد؟ کتاب استدلالی نوشت که اسلام خونریز و خشن نیست؟ سخنرانیهای پرشور ایراد کرد و ثابت نمود که اسلام بیرحم و جنگ طلب نیست؟. البته شکی نیست که این کارها مفید است اما آیا تصور میفرمایید، در حالی که صحنههای مستند سخیف و غیر انسانی، که با صوت قرآن و فریاد الله اکبر در جلوی چشم جهانیان قرار دارد، گوشی برای شنیدن استدلال باقی میگذارد؟ منطقا عملکرد بر گرفته از فکر و اندیشه است. تروریستها با عملکرد خود، مبین و مفسر افکار اسلامی شدند و متاسفانه برخی از علماء اسلامی نیز برایشان کف زدند و سعی کردند بگونهای برای آن اعمال استدلالات فقهی اقامه کنند. اگر هم اعتراضی از سوی عالمی شد بقدری کم رنگ و بعضا دو پهلو بود که مفید فایده نبود.
استاد ارجمند؛ دوصد گفته چون نیم کردار نیست. میتوان صدها کتاب در حقانیت و منطق والا، انسان دوستی و صلح مداری اسلام نوشت. هزاران جلسه سخنرانی ترتیب داد و در احترام گذاشتن اسلام به مخالف خود، و تسامح و تساهل اسلام داد سخن داد. اما وقتی عملکرد، خلاف گفتار است نامش را چه میتوان گذاشت؟. این کمترین، کاری به علماء اهل تسنن ندارم. چرا علماء شیعه در زمان حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر صراحتا اعتراض خود را اعلام نکردند؟ چرا زمانی که اولین بار به اسم دفاع از مبارزات ملت فلسطین، در اسرائیل عملیاتهای انتحاری انجام شد اعتراضی نکردند؟ تازه برخی با استنادات فقهی آن را استشهادی خواندند. چرا؟ چون آن عملیات، باعث کشته شدن عدهای پیرزن و پیرمرد فقیر و بیچارهی یهودی شده بود که برای جشن سال نو در رستورانی جمع شده بودند؟.
کجای اسلام گفته که کسی میتواند خود را شهید کند؟!. آیا به نظر شما این خود یک بدعتی نوین نیست؟ اما زمانی که همان عملیاتها دامن خودمان را میگیرد دیگر استشهادی نیست و میشود تروریستی، زیرا از نظر حضرات! کشتن غیر مسلمان جایز است؛ بخصوص کشتن یهودی اشغالگر، نهتنها واجب است بلکه کشنده را به بهشت وارد میکند!«اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا؟». آیا چنین رفتارهایی باعث ملوث شدن دین اسلام نمیشود؟. آیا با چنین اعمالی میشود باز مدعی بود که اسلام غنیترین قوانین حقوق بشری را در خود دارد؟
در چنین دوران و فضایی، گوشی برای شنیدن گفتار باز نیست. میبایست با رفتار و عملکرد؛ منطق والای اسلام را به نمایش گذاشت؛ که حقیر سعی کردم با نگارش کتب مقدسی که مورد احترام و اعتقاد یهودیان و مسیحیان است اذهان مشوش و تخریب شدهی جهانی را تعدیل نمایم. این کاری نمادین است که بدون مباحثه و اقامهی استدلال، مردم را به فکر و اندیشه وادار میکند.
متاسفانه چون علماء اسلامی آموختهاند که همه چیز را در چهار چوب استدلالات خود نگاه کنند، اطلاعی از نمادی کاری نداشته و در مقابل کارهای نمادین رفتاری ضعیف از خود نشان میدهند. مباحثه و محاجه زمانی تاثیرگذار است که زمینهی آن نیز مهیا باشد.
حقیر با خلق این آثار ارزشمند نمادین، منطق والای اسلام را در چشم غیر مسلمانان –در عمل نه حرف- به تصویر کشیدم. باشد که بتوانم تا حدودی آن تصویر زشتی که عدهای از اسلام به نمایش گذاشتند را خنثی نمایم. حقیر به هیچ عنوان تبلیغ اسلام را در تکفیر، تخریب و تحریم دیگران نمیدانم؛ بلکه عقیدهمندم باید به سفارش قرآن در تفاهم دینی گام برداشت و در چنان شرایطی است که میتوان به نتیجهای بس شگرف نایل آمد و خرافات و موهومات را از عقاید دینی زدود.
اما در مورد بخشهایی دیگر از مرقوم شریفتان لازم دیدم مطالبی را به استحضار برسانم.
فرمودهاید: «حالا که از نوشتن خوشتان میآید چرا قرآن و نهجالبلاغه را نمینویسید؟»
اولا؛ حقیر ۲۵ سال پیش کتاب قرآن کریم را خوشنویسی کردهام که اولین کارم در کتابت بود. دومین کارم کتاب اشعاری است که البته به جهت شرایط روحی از کیفیت مطلوبی برخوردار نبود. کتاب سوم تورات بوده است.
ثانیا؛ همانگونه که به عرض رسید، قصدم از نگارش این کتب انجام کاری نمادین برای به نمایش گذاشتن منطق والای اسلام بوده است. منطقی که نه تنها از ابراز عقاید دیگران وحشتی ندارد بلکه با وجود اختلاف، برای آنها احترام قایل است زیرا به منطق قوی خود باورمند میباشد. اکنون زمان حرف و استدلال نیست، وقت عمل است و باید مسلمانان منطق خود را با عملکرد خود نشان دهند و نگارش این کتب یکی از آن راههاست. تصور نمیکنم که این پیام با نگارش قرآن یا نهج البلاغه یا دیگر کتب اسلامی انتقال پیدا کند. هزاران قرآن توسط هنرمندان نگاشته شده و میشود. دهها نهج البلاغه به رشته تحریر درآمده. دنیا نیز از خلق آن آثار ارزشمند با خبر است. اگر آن آثار گرانقدر اثری در اندیشهی مردمان دیگر جوامع داشت که دیگر مشکل تا کنون هزاران بار حل بود. ضمن اینکه رفتارهای حاکمان نظام جمهوری اسلامی، [که به نام دین انجام میشود] باعث ایجاد دین ستیزی و حتی دشمنی با روحانیت در بین مردم بخصوص جوانان شده است. حال باز ما می توانیم استدلال کنیم که این رفتارها اسلامی نیست. تصور می فرمایید که گفتار چگونه می تواند اثر اعمال را مرتفع کند؟. آیا نباید از این رفتارها و سخنان انسان دلش به درد بیاید؟.
حضرتعالی، حقیر را به کتاب «از آغاز تا انجام» دلالت کردید. حسب الامر، همان بخشی را که فرموده بودید دوستان برایم چاپ کرده و دقیقا مطالعه نمودم. نکاتی در مطالب مذکور وجود دارد که جسارتا از باب اشکال در بحث به عرض میرسانم.
ا) همانگونه که فرمودید، کتاب تورات مشتمل بر پنچ «ספר- سفر= کتاب» میباشد. هیچ یک از فرق یهود یا مسیحی کل کتاب مقدس را به عنوان تورات یا انجیل نمیشناسند.
کتاب مقدس از نظر یهود «תנך- تنخ» خوانده میشود. یعنی «תורה- توارت»، «נביאים- روایات انبیاء»، «כתובים- نوشتهها و کتابها». تورات را عهد هم میخوانند که در مقابل انجیل، به عهد عتیق معروف است. اما ظاهرا منظور از عهد الواح حضرت موسی(ص) است که به ۱۰ فرمان حضرت موسی(ص) معروف است. برخی تصور کردهاند که تورات کل کتاب تنخ است در صورتی که تورات همان پنج کتاب ابتدایی تنخ است واین تنها یک غلط معروف میباشد. یهودیان مجموعه کتاب تنخ را به نام «מקרא- میقرا» نیز میخوانند که به معنی قرائت است. زیرا معمول بوده که در ایام شنبه و اعیاد، قسمتهایی از این کتاب را در حضور مردم قرائت کنند.
اما مسیحیان در مورد کتاب مقدس نظر متفاوتی دارند. اکثر فرق مسیحیت کتاب مقدس را عهد جدید میدانند و مراجعه و عمل به احکام تورات را لازم نمیدانند و البته این بدان معنی نیست که مسیحیان کتاب عهد عتیق را به عنوان کتابی مقدس و الهامی قبول ندارند. اما فرقهای که اخیرا در مسیحیت بوجود آمده و معروف به شاهدان یهوه میباشند، تورات را حجت دانسته و توجه و عمل بدان را لازم میدانند.
به همین جهت آنکه فرمودید:« تورات فعلی و کتابهای ملحق به آن که به مجموع آنها نیز تورات گفته میشود و نزد یهود و مسیحی ها حجت میباشند» با عقیدهی یهودیان و مسیحیان مطابقت ندارد.
ب) فرمودید:« برحسب تواریخ یهود، پس از تسلط بخت نصر – نبوکد نصر – بر اورشلیم و فلسطین، اورشلیم تخریب و یهود قتل عام شدند، جز چند نفر که فرار نموده و متفرق شدند; و سالها از تورات کتاب آسمانی آنان خبری نبود تا این که در زمان داریوش برحسب وصیت کورش، اورشلیم دوباره بازسازی شد و یهود به آنجا برگشتند و عزرا – که کاهن بود – تورات را نوشت و برای یهود خواند; پس سند تورات به عزرای کاهن برمی گردد.» این گفتار از نظر مدارک و مستندات تاریخی ناصحیح است.
در هیچ کجا از آدرسهایی که ارائه شدهاند، نیامده است که « عزرا -עזרא הסופר» تورات را نوشت. در کتاب نحمیا، فراز ۸ : ۱، چنین آمده است:
در روز اول مـاه هفتم، تمـام بنیاسرائیل به اورشلیم آمدند و در میدان روبهروی «دروازه آب» گردآمدند و از عزرای کاهن خواستند تا تورات موسی را که خداوند به قوم اسرائیل عطا کرده بود، بیاورد و بخواند.
البته، دربارهی اینکه این «تورات موسی» (towrat Mosheh) در اینجا دقیقا چه بوده، چند دیدگاه وجود دارد: (۱) شرایع مکتوب در کتب خروج و لاویان، (۲) شرایع مکتوب در کتاب تثنیه، (۳) کتابهای پنجگانه موسی. این احتمال البته هست که منظور از «تورات موسی» عینا کتابهای پنجگانهی موسی نبوده باشد، بلکه تنها شرایع موسوی که خداوند به بنیاسرائیل داده بود و از زمان یوشع تا زمان عزرا بهشکل مکتوب نزد بنیاسرائیل محفوظ مانده بودند، باشند که در اینصورت، میشود بخشهای تشریعی تورات فعلی.
از این فراز روشن است که «تورات موسی» در زمان عزرای کاهن از پیش موجود بوده است. بههیچعنوان، چنین برنمیآید که «تورات موسی» (آنچه موسی بهعنوان شرایع، آموزهها و نبوتها نزد بنیاسرائیل بهجای گذاشته است) در زمان بازگشت بنیاسرائیل از تبعید بابلی نابود بوده و علمای یهود نشسته باشند توراتی را از نو باهم ساخته باشند. بهخصوص که شواهدی در کتاب مقدس مییابیم که گواهی میدهند بر اینکه بنیاسرائیل، یا دستکم انبیایی چون دانیال که در تبعید بهسر میبردند، به کتب مقدس زمانشان دسترسی داشتند. بهعنوان نمونه، میخوانیم که دانیال نبی در آن زمان، به کتابهای مقدس، بهویژه کتاب ارمیای نبی، دسترسی داشته است.
در سال اول سلطنت او [داریوش مادی]، من، دانیال، از روی کتابها[ی مقدس]، طبق کلام خدا که به ارمیای نبی داده شده [ارمیا ۲۵ : ۱۱-۱۲]، دریافتم که شمار سالهای ویرانی اورشلیم هفتاد سال بوده است. (دانیال ۹ : ۲)
اینکه «تورات موسی» در تبعید بابلی نابود شد و بعدها عزرا آن را دوباره از نو نوشت، فرضیهای است که اساسا فاقد هرگونه پایه محکمی در تاریخ است. البته، لازم به ذکر است که در میان مسلمانان قرون نخستین، دانشمندان بزرگی چون طبری نیز که چنین روایتی را نقل کردهاند، بهصراحت بیان نمودهاند که عزرا تحت الهام، و با هدایت فرشتهی خدا، تورات موسی را مانند شکل اولش بازیابی کرده است.
به هر حال اگر باز هم فرض بر این باشد که تورات توسط عزرا نوشته شده باشد، (همانگونه که در سلسله مباحث دروس تاریخ ادیان پیشتر ذکر کردهام) طبق مدارک موجود این اتفاق به سال ۴۴۴ قبل از میلاد واقع گردیده است. متن نسخ خطی موجود از تورات در موزه تاریخ اورشلیم و کتابخانهی سلطنتی بریتانیا که طبق نظر کارشناسان متعلق به سالهای ۳۰۰ قبل از میلاد و ۱۰۰ بعد از میلاد میباشد، نشان میدهد که متن تورات موجود فعلی هیچگونه اختلافی با نسخ قدیم ندارد. علماء یهود بر این باور نیستند که تورات نوشتهی حضرت موسی(ص) است، بلکه تورات مجموعهای است از تاریخ، روایات، انصاب، الهامات (وحیها)، حکمتها، احکامی که حضرت موسی تشریع کرده بود و متن الواح که به الواح عهد معروف است. چون بیشترین بخش تورات به بیان احوالات و سخنان و احکام حضرت موسی(ص) اختصاص دارد، تورات به تورات حضرت موسی(ص) معروف گشته. در صورتی که قطعا این کتاب نوشتهی او نیست بلکه در بر دارندهی احکام و شریعت موسی(ص) است. «تورات-תורה» به زبان عبری به معنای قانون و شریعت است. بنابراین وقتی گفته میشود:«تورات حضرت موسی(ص)» یعنی:«شریعت حضرت موسی(ص)» نه آنکه این کتاب نوشتهی خود موسی(ص) است، بلکه کتابی است که در بردارندهی شریعت موسی(ص) میباشد. یهودیان و بالطبع مسیحیان بر خلاف ما که یک کتاب وحی داریم و هزاران کتاب حدیث و تاریخ؛ وحی و حدیث و تاریخ را یک جا در یک کتاب جمع کردهاند تا در آینده کسی حدیث و روایت و تاریخی جدید نسازد. البته تفکیک و تشخیص وحی از حدیث و تاریخ در ترجمههای تورات کار سادهای نیست. ولی تشخیص آن در متون اصلی با توجه به قواعد نگارشگری آن، کار سادهای میباشد.
اما کتاب عهد جدید مشتمل بر دو بخش است. یکی اناجیل و دیگری اضافات رسولان. متون اصلی اناجیل به زبان یونانی است. زیرا در دوران ظهور حضرت عیسی(ص) یهودیان بواسطهی تسلط یونانیان به زبان یونانی تکلم میکردند و زبان عبری تنها در بین کهنه برای اجرای مراسم مذهبی استفاده داشت. طبق بررسی متون بکار رفته در اناجیل و نسخ خطی بدست آمده از آن، اناجیل کتابهایی هستند که دراوایل سده اول میلادی نوشته شدهاند. البته باید توجه داشت که معارف و الهیات اناجیل با ملحقاتی که در کتاب عهد جدید وجود دارد متفاوت است. مسئلهی الوهیت عیسی(ص)، تثلیث و برخی عقاید که هماینک در بین مسیحیان رواج دارد غالبا بر گرفته از ملحقات است و در خود اناجیل اشارهای بدانها نشده است.
آنطور که از شواهد تاریخی برمیآید، از اواخر قرن نخستین میلادی تا کنون، چهار متن انجیل «کانن عهدجدید»، و ۱۳ رسالهی پولس رسول، همواره بهعنوان متونی معتبر و الهامی در کلیسا به رسمیت شناخته شده بودند. نهتنها کوچکترین شاهدی مبنی بر اینکه مسیحیان، در ابتدا (یا در عصر بهخصوصی) انجیلی، جز آنچه امروز در کتاب مقدس مسیحیان یافت میشود، در دست داشتهاند، موجود نیست، بلکه شواهد موجود بهروشنی گواهی میدهند که آنچه امروز در دست است همان است که توسط رسولان مسیح به کلیسا عرضه گردیده است. تمام گواهیهای نخستین که بهطور مشخص به متون کاننی اشاره داشتهاند، چهار انجیل را به رسمیت میشناسند و چیز دیگری در کنارشان قرار نمیدهند.
در حدود سال ۱۱۵ میلادی، ایگناتیوس، اسقف انطاکیه، از “انجیل” بهعنوان متونی معتبر یاد میکند. جاستین شهید در نوشتههایش (۱۴۵ م) از چهار انجیل کانن بهعنوان مجموعهای مشهور و تماما صحیح و معتبر نام میبرد. ایرنائوس، اسقف لیون (۱۸۰ م) که شاگرد پلویکارپ (از شاگردان یوحنای رسول) بود، از چهار، و تنها چهار، انجیل کانن، بهعنوان “ارکان” کلیسا نام میبرد. این گواهیها نشان میدهند که اعتبار و شهرت متون انجیل، دست کم از پایان قرن نخستین میلادی و آغاز قرن دوم، در میان مسیحیان فراگیر و رسمی بوده است. همچنین، کانن مُراتوری (۱۷۰ م)، بهعلاوهی پشیتا و سایر ترجمههای آشوری (Syriac)، و نسخههای گوناگون قبطی از عهدجدید، نیز شواهد یکسانی به نفع اعتبار انجیل کاننی ارائه میدهند. گواه دیگر، یک هارمونی انجیلهای کاننی است به نام دیاتسارُن (۱۷۰ م) که تتیان، شاگرد جاستین قدیس، آن را به نگارش درآورده است.
اینکه تتیان برای نگارش هارمونیاش تنها از متون کاننی بهعنوان منبع استفاده نموده و آنها را به چشم منابعی با بیشترین اهمیت نگریسته است، نشان میدهد که او در این امر با استادش، جاستین (۱۰۰-۱۶۵م)، همعقیده بوده است. در واقع، جاستین در رسالاتش بهروشنی به متون چهار انجیل، تحت عنوان «نوشتههای رسولان» (Memoirs of the Apostles) اشاره میکند و اظهار میدارد که این متون، در کلیسا، مانند «نوشتههای انبیاء» قرائت میشوند (I Apol. Ixvii. 3-5). اینکه این متون به این زودی دارای چنین اعتبار و جایگاهی در کلیسا بودهاند، بدون شک نشان میدهد که شهرت و رواج این متون، در میان مسیحیان به دهههایی پیش از این زمان میرسد. کلمنت (وفات: ۲۱۷) و ترتولیان (وفات: ۲۳۵ م) نیز مکررا از متون انجیل نقلقول نموده و آنها را تفسیر کردهاند. ایوسبیوس (وفات: ۳۲۰ م) نیز از متون انجیل به عنوان “چهارگانهی مقدس” (holy quaternion) یاد میکند و آنها را در دستهبندیاش، در میان متونی که اعتبار آنها مسلم است، قرار میدهد.
آنطور که از شواهد و اسناد برمیآید، از همان دورانی که به آخرین رسولان مسیح میرسد، دو مجموعه از متون عهدجدید، که هستهی مستحکم و بخش پایهای شکل نهائی کانن را تشکیل میدهند، در کلیسا پذیرفته شده بودند. انجیلهای چهارگانهای که امروزه نیز در اختیار کلیسا هستند، سیزده رسـالهی پـولس رسـول – بخـش انجیـلی(Evangelium)، و بخش رسولی (Apostolicum)است.
در هر صورت، اگر فرض کنیم که کتاب تورات کنونی، به سال ۴۴۴ قبل از میلاد نوشته شده و کتاب اناجیل فعلی به سدهی اول میلادی جمع آوری گشته باشد. باید به این نکته نیز توجه داشت که پیامبر اسلام(ص) به سال ۶۱۲ یا ۶۱۳ میلادی مبعوث گردیده و همانگونه که ذکر شد آخرین باری که کتاب تورات بازنویسی! گردید به سال۴۴۴ پیش از میلاد بوده است. از آن تاریخ تا بعثت حضرت محمد(ص) چیزی حدود۱۰۵۵ سال فاصله میباشد و در این مدت زمان طولانی کتاب تورات بازنویسی شده به دست عزرا!! در بین یهودیان جایگاه خود را به عنوان کتابی مقدس تثبیت کرده بود و دیگر نمیشد چیزی به متن آن اضافه یا ازآن کم نمود. و همچنین است در مورد انجیل، چرا که در زمان بعثت پیامبر اکرم(ص) کیش مسیحیت قاره اروپا و برخی مناطق آسیا و حتی برخی کشورهای آفریقایی همچون حبشه را تسخیر کرده بود و کتب اناجیل در بین مسیحیان چه محرف چه غیر محرف به عنوان یک کتاب مقدس پایه و اساس این کیش را تشکیل میداد.
حال این سوال پیش میآید که این تحریف کتب مقدس در چه زمانی واقع شده؟ آیا پیش از بعثت یا بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص)؟ اگر بگویم که پیش از بعثت تحریف شده، که خداوند عالم در قرآنش سخنی به میان نیاورده بلکه مکرر از یهودیان و مسیحیان به جهت رعایت نکردن احکام و دستورات مندرج در آنها و کتمان برخی آیات آن انتقاد نموده است. از طرفی در سوره مائده آیه۶۸ یهودیان و مسیحیان را مخاطب قرار میدهد و به صراحت بیان میدارد که شما از نظر دینی دارای ارزش نمیباشید مگر آنکه تورات و انجیل را به پا دارید « قل یا اهل الکتاب لستم علی شیئ حتی تقیموا التوراه و الانجیل» همچنین در سوره انعام آیه۱۵۴ کتاب تورات را کتابی کامل برای تکمیل نفس هر نیکوکار و برای تفصیل و بیان حکم هر چیز و هدایت و رحمت به خلق خوانده است «ثم اتینا موسی الکتاب تماما علی الذین احسن و تفصیلا لکل شیئ و هدی و رحمه لعلهم بلقاء ربهم یومنون». با چنین تعابیری که خداوند در خصوص کتب مقدس تورات و انجیل نموده است، ادعای تحریف پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) منتفی است. یا بهتر است بگویم اگر هم پیش از بعثت این کتب تحریف شده بود خداوند همین کتب محرف را تایید کرده و از عمل نکردن به همین کتب محرف انتقاد نموده است. پس بهتر است ما جلوتر از خداوند حرکت نکنیم. البته ممکن است که به آیه ی۷۹ از سوره بقره اشاره کنید که میفرماید:« فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا» اما این آیه مصداقاش تورات یا انجیل نیست بلکه تلمود است.
اگر قایل شویم که این تحریفات در سنوات بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) انجام شده، ادعایی بیمایه و بدون دلیل منطقی است. زیرا همانگونه که گذشت در زمان بعثت پیامبر اکرم(ص)، ادیان یهودیت و مسیحیت دارای قوام گردیده بودند و کتب مقدس با هر کم و زیادی در متون آنها، جایگاهش به عنوان یک کتاب مقدس تثبیت شده بود و دیگر کسی نمیتوانست چیزی به آن بیفزاید یا چیزی از آن کم کند. ضمن اینکه متون نسخ خطی موجود از تورات و انجیل که تاریخ نگارششان به قرنها پیش از بعثت پیامبر اکرم(ص) تعلق دارد، هیچ تفاوتی با متون کتب مقدس فعلی ندارند.
اینگونه ادعاها که برهیچ دلیل و منطقی جزء تعصبات و تنگنظریهای فرقهای استوار نیستند را میتوان بر هر چیزی حتی قرآن بار کرد. کما اینکه برخی چنین ادعاهایی را در خصوص قرآن کردهاند و حضرتعالی نیز به برخی از آنها اشاره فرمودید.
از این گذشته، خداوند بیشترین پیامبر را از میان بنی اسرائیل مبعوث کرده. چگونه میشود جماعتی که بیشترین پیامبر را داشته کتابش محرفه و به تعبیر برخی از فقها ضاله باشد؟!. حضرتعالی برای اثبات عدم تحریف در قرآن، استناد به وجود قاریان و حافظان و کاتبان… کردهاید، آیا تصور میفرمایید که در اقوام دیگر چنین افرادی نبودند؟! و از آن درک و شعور برخوردار نبوده که کتاب مقدسشان را بنویسند و در حفظ و نگهداری آن کوشا باشند؟! وحال آنکه نسخ خطی آن کتب خلاف آن را بیان میدارد. چگونه میتوان قبول کرد قومی که از زمان موسی(ص) تا عیسی(ص) دورانی را نداشته که پیامبری در میانشان نبوده، توراتش بالکل تغییر کرده باشد؟! در هیچ یک از متون انبیاء اشارهای به تحریف تورات نشده است و موردی را نیز که از کتاب ارمیا نبی نقل کردید « لیکن وحی یهوه را دیگر ذکر منمایید، زیرا کلام هرکس وحی او خواهد بود، چون که کلام خدای حی یعنی یهوه صبایوت خدای ما را منحرف ساخته اید» به هیچ وجه به معنی تحریف وتغییر در متن اصلی نیست بلکه تحریف معنوی منظور است. با رجوع به متن این فراز، درمییابیم موضوع آن اشاره به کسانی است که در مقابل ارمیای نبی قد علم نموده بودند، و برای رقابت با او، به دروغ ادعای پیامبری میکردند. بهعنوان مثال، برخلاف ارمیای نبی که یهودیان را فرامیخواند تا به شریعت موسی عمل کنند و به عهدی که خداوند با آنان بسته بود، وفا نمایند (وگرنه خداوند سرزمینشان را ویران کرده و آنان را بهدست دشمنانشان خواهد سپرد)، این انبیاءی دروغین به پادشاه و مردم وعده میدادند که اورشلیم در هر حال ایمن خواهد بود. و مردم را فرامیخواندند تا در گناه و فسادشان سرگرم بمانند.
در همین کتاب ارمیا میخوانیم که کلام خدا یهودیان را فراخوانده تا از تورات پیروی کنند. آیا اگر “اصل وحی” تحریف شده بود، و دیگر توراتی برجای نمانده بود، چنین فراخواندنی میتوانست معنایی عقلانی داشته باشد؟!
پس ایشان را بگو، خداوند چنین میفرماید: «اگر به من گوش ندهید و در شریعت من که پیش شما نهادهام سلوک ننمایید، و اگر کلام بندگانم انبیاء را که من ایشان را نزد شما فرستادم اطاعت ننمایید، با آنکه من صبح زود برخاسته، ایشان را ارسال نمودم، اما شما گوش نگرفتید. آنگاه این خانه را مثل شیلوه خواهم ساخت، و این شهر را برای جمیع امتهای زمین لعنت خواهم گردانید.» (ارمیا ۲۴ : ۱۴-۱۶)
انبیاءی پس از ارمیا نیز بارها مردم را به بازگشت به «تورات موسی» فراخواندهاند. بهعنوان نمونه، در کتاب ملاکی نبی (قرن پنجم پیش از میلاد) که واپسین نبی صاحب کتاب عهدقدیم است، چنین میخوانیم:
تورات بنده من موسی را که آن را با فرایض و احکام به جهت تمامی اسرائیل در حُوریب امر فرمودم، بیاد آورید. اینک من ایلیاهی نبی را قبل از رسیدن روز عظیم و مَهیب خداوند نزد شما خواهم فرستاد. و او دل پدران را بهسوی پسران و دل پسران را بسوی پدران خواهد برگردانیـد، مبـادا بیایـم و زمین را به لعنت بزنـم. (ملاکی ۴ : ۴-۶)
عیسی مسیح(ص) نیز در اینباره چنین گفته است:
آمین، به شما میگویم، تا آسمان و زمین از میان نرود، نقطه یا همزهای از تورات هرگز از میان نخواهد رفت، تا اینکه همه بهانجام رسد. (متی ۵ : ۱۸)
موسی(ص) هم در تورات به یهودیان توصیهی جالبی میکند – به این قرار:
هنگامی که تمام این برکتها و لعنتها اتفاق بیافتند و شما در میان قومهای بیگانهای که خداوندتان شما را به آنجا رانده است، سخنان مرا بهیاد بیاورید و بهسوی خداوندتان بازگشت نمایید، و شما و فرزندانتان با تمامی دل فرامینی را که امروز به شما دادم اطاعت کنید، آنگاه خداوندتان شما را از اسارت نجات خواهد داد. او بر شما ترحم خواهد کرد و شما را از بین تمام قومهایی که شما را در آنها پراکنده کرده است، جمع خواهد نمود. اگر در دورترین نقاط دنیا هم باشید، او شما را جمع مـیکند، و به سـرزمین نیاکانتـان بـازمیگرداند، تا دوباره مالک آن شوید. او به شما برکت داده، بیش از پیش شما را خواهد افزود. او دلهای شما و فرزندانتان را پاک خواهد کرد تا خداوندتان را با تمامی دل و جان دوست بدارید و در آن سرزمین زنده بمانید. (تثنیه ۳۰: ۱-۶)
میبینیم که موسی(ص) به بنیاسرائیل وصیت نموده که پس از هر سرکشی و طغیان، وقتی پس از نازل شدن مکافات و مجازاتهای آن، آنان پی به اشتباه خود بردند، باید به «تورات موسی» بازگشت کنند. این منطقا به آن معناست که بر اساس مشیت الهی، «تورات موسی» در طی تمام فراز و نشیبهایی که بنیاسرائیل طی خواهند نمود، سالم میماند و هیچگاه برای بنیاسرائیل غیرقابلدسترس نخواهد بود.
کمااینکه مشابه همین سخنان را خودمان در روایات داریم. آقای خویی در صفحهی ۱۷۶ البیان روایتی از امام حسین(ع) آورده که فرمود:« انما انتم طواغیت الامه و نبذه الکتاب و نفثه الشیطان و عصبه الاثام و محرفی الکتاب» مسلم است که مقصود امام(ع) از تحریف کتاب این است که معنی آن را تغییر دادید و در عمل به آن اشتباه کردید. به اتفاق اهل لغت و مفسرین، تحریف در اینجا به معنی«حمل کردن معانی قرآن بر خلاف مقصود گویندهی آن است» و این تحریف معنوی است. چنانکه امروزه از اینگونه تحریفات در قرآن را بسیار مشاهده میکنیم. و چه بسیار تحریفات معنوی که در طول تاریخ از قرآن شده است. امیر المومنین(ع) در خطبهی ۱۴۵ می فرماید:«… انه سیاتی علیکم من بعدی زمان لیس فیه شییء اختفی من الحق و لااظهر من الباطل و لااکثر من الکذب علی الله و رسوله….. و لا انفق منه اذا حرف عن مواضعه و لا فی البلاد شیئء انکر من المعروف و لا اعرف من المنکر…» که حکایتی از دوران ماست. چرا چیزی را که بر خود نمیپسندیم بر دیگران روا میداریم؟!
ج) فرمودهاید: «سبک تورات فعلی با تورات نازل بر حضرت موسی (ع) هیچ تناسب ندارد; زیرا تورات نازل بر آن حضرت طبعا متضمن اعتقادات و اخلاق و احکام بوده، و شاید برخی از داستانهای آموزنده نیز در آن وجود داشته، ولی تورات فعلی دارای پنج سفر است» استاد ارجمند؛ آیا شما اطلاعی از تورات موسی(ص) دارید که چنین قاطعانه میفرمایید هیچ تناسبی ندارد؟. آیا این فرمایش حضرتعالی به این معنی نیست که انتظار دارید تورات نیز سبکی چون قرآن داشته باشد؟ آیا خداوند علیم این حق را ندارد که بر اساس حکمتش شرایع خود را در زمانهای مختلف در سبکی خاص بیان دارد؟!. آیا غیر از این است که ما برای خود یک چهار چوبی را ترسیم کرده و سعی داریم هر چیزی را در قالب آن چهار چوب خود تجزیه و تحلیل کنیم؟. حتی برخی با همین روش، برای حضرت صاحب الامر(عج) شرح وظایف نوشتهاند و از هماینک روش عملکرد او را تعیین نمودهاند. حال اگر ایشان مطابق این شرح وظایف عمل نکنند نتیجه چه خواهد شد؟. آیا غیر از این است عدهای از خود ما «آخوندها» او را تکفیر میکنیم و خونش را مباح اعلام مینماییم؟ چون ایشان مطابق آنچه که ما برایش قالب بندی کرده بودیم و به مرور زمان برایمان مانند اصلی انکار ناپذیر درآمده بود عمل نکرده است؟. آیا تصور نمیکنید که ما دچار حجاب علم شدهایم؟ اینکه مردم بدوی زمان پیامبر اسلام(ص) با شنیدن کلام قرآن متحول شده و ایمان میآوردند، علتش آن بود که مغزشان از اصول مختلف علوم نظری و فلسفی و عرفانی تهی بود والا در همان دوران کسانی چون ابوالحکمها! نیز بودند که آیات قرآن در دلشان هیچ اثر نمیکرد؛ چون دچار حجاب علم بودند و سعی داشتند آیات قرآن را با اصول علمی خود بسنجند و دست آخر به ابوجهلها بدل شدند. شکی نیست که اگر کسی بخواهد متنی یا کتابی را تنها به جهت ایرادگیری یا منظوری خاص مطالعه کند، همانی را درخواهد یافت که به دنبالش بوده است.
مگر نه این است که همین امروزه بسیاری قرآن را تنها برای ایرادگیری ورق میزنند؟ مگر نه این است که عدهای قرآن را میخوانند تا ببینند که چند مرتبه کلمهی قتل و مشتقات آن در بین آیات بیان شده؟ همه نیز مسرور از کشفیات خود!، یافتههایشان را انتشار میدهند. جای بسی تعجب است، خداوند عالم قادر متعال که حیات و ممات جهانیان در دست اوست و پیامبران از آدم تا خاتم(ص) را مبعوث کرده، دلیل صحت رسالت پیامبر اکرم(ص) و نزول قرآن را تصدیق کتب تورات و انجیلی که در دستان مردم موجود بوده میداند؛ ولی ما در تکفیر و تردید به آن. زیرا درون پیلهی اصول نظری خود گیر افتادهایم و چیزی خارج از آن را برنمیتابیم. صد افسوس که علماء یهود و مسیحی نیز هر یک در پیلههای خود در داماند. شکی نیست وقتی بخواهیم کتب مقدسی را با پیش داوری خود مطالعه کنیم نتیجه مشخص است. با چنین روشهایی و با تکفیر و تحریم یکدیگر چگونه میتوانیم به سفارش قرآن:«تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم…..» عمل نماییم؟. خداوند عالم و قادر در قرآن مجید شرط رستگاری را در سه چیز خوانده است که هر کس به آن معتقد بوده و عمل نماید هیچ خوف و هراسی نخواهد داشت «ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصاری و صابئین من آمن بالله و الیوم الآخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف علیهم و لا هم ویحزنون»(بقره-۶۲ و مائده-۶۹) آیا استاد ارجمند در کتب تورات و انجیل دستوری خلاف این سه شرط را مشاهده فرمودند؟ توجه فقیه ارجمند را به این نکته جلب میکنم که اولین مبلغ و تایید کنند تورات و انجیل، قرآن مجید بوده و قرنها قبل به این عمل حرام! دست زده است و آن کتب را نور هدایت معرفی کرده. حال ما میتوانیم بدون در نظر گرفتن مدارک و مستندات، با هزار دلیل که عمده مجعول و خودساخته است اثبات کنیم آن تورات و انجیلی که قرآن منظورش است، اکنون وجود ندارد. آیا این روشی علمی است؟ حقانیت قرآن و اسلام را نمیتوان با تکفیر دیگران اثبات کرد. کمااینکه خود قرآن چنین نکرده، بلکه حقانیت قرآن و اسلام در بیان اعجازگونه و معارف و الهیات قوی و احترام به دیگر ادیان ابراهیمی اثبات میشود. آنچه که قرآن و اسلام از بشر انتظار دارد توجه به توحید، ایمان به آخرت و انجام اعمال نیک و در یک کلام انسان زیستن و انسان مردن است. این کمترین، سالها در مورد کتب مقدس تحقیق کردهام. نه تحقیقی مانند دیگر محققین گرامیمان؛ که در پستوی خانه، کتابهای گزینشی مختلف را ورق بزنم و سپس افاضهی فیض نمایم. رفته، گشتهام؛ نسخههای گوناگون را یافته دیدهام، زبان اصلی آن کتب را آموخته و محلهای مختلفی را از نزدیک مشاهده کردهام. قطعا با بررسیها و تحقیقاتی که به عمل آوردم، قرآن و اسلام دارای تفکر و منطقی بس غنی و منحصر بفرد است، ولی این بدان معنی نیست که کتب انجیل و تورات تهی از معارف و اخلاقیات باشند.
د) حضرتعالی در استدلات خود در رد تورات فرمودهاید: «تورات فعلی و کتابهای ملحق به آن که به مجموع آنها نیز تورات گفته میشود و نزد یهود و مسیحی ها حجت میباشند مشتمل اند بر خرافات بسیار و نسبت های ناروا به خدا و به پیامبران الهی به گونه ای که هیچ قابل توجیه نیست، و با کتاب وحی بودن منافات کامل دارد» سپس به داستان لوط و هارون و داوود و سلیمان اشاره کردهاید که در تورات به شخصیت آنان توهین شده است.
استاد گرامیم؛ چرا انتظار دارید همه عالم هر چیزی را از روزنهی دیدگاه ما ببینند؟ شما که انسانی روشن هستید و در گفتارتان برای هر اندیشه و نظری ارزش و احترام قایلاید. حضرتعالی بهتر میدانید که مسئله عصمت آنگونه که مورد اعتقاد شیعه است، سواد جماعت مسلمانان اهل سنت قبول ندارند و عصمت را تنها در رسالت میدانند و از این رو حتی پیامبر اسلام(ص) را مبری از خطا و اشتباه نمیشناسند. حال باید توجه داشت شخصیتهایی را که نام بردهاید از نظر ما پیامبرند ولی اساسا از نظر کتاب مقدس پیامبر نیستند. تعاریف و تعابیر و شرایطی را که ما برای پیامبر قایلیم با تعاریف و تعابیر و شرایط دیگران متفاوت است. لوط طبق کتاب مقدس، پیامبر نبوده است. لوط پسر برادر ابراهیم و از همسفران وی بوده است (پیدایش ۱۱ : ۲۷-۳۰). حتی ابراهیم پاتریارک نیز، آنطور که موسی یا حتی ارمیا و اشعیا نبی بودهاند، نبی نبوده است. کتاب مقدس، هارون را پیامبری چون موسی دریافتکنندهی شرایع، نمیداند، بلکه تنها سخنگو و زیردست موسی معرفی میکند. هرچند، قرآن، در آیهی ۴۸ سورهی الانبیاء، هارون را در کنار موسی، دریافتدارندهی تورات دانسته است.
البته، طبق کتاب مقدس، انبیاء هم انسانهایی مانند مردم زمان خودشان بودند که بر اساس پیشدانی و مشیت خداوند، گاه تحت هدایت و پشتیبانی روحالقدس قرار میگرفتند. بر اساس کتاب مقدس به هیچ عنوان، الزامی نیست که انبیاء را در حالت کلی عاری از خطا و گناه بدانیم.
داوود و سلیمان هم پیامبرنبودند، بلکه پادشاهان مسح شدهی اسرائیل بودهاند. چنانچه به کتاب دوم سموئیل ۱۲ : ۱-۱۸ مراجعه فرمایید میبینید که داوود در آنجا توسط ناتان نبی مورد سرزنش واقع میشود و محکوم میگردد. داوود هم با اینکه پادشاهی است مقتدر و پرجلال، در مقابل این مرد ساده پوش و تنها، به زانو میافتد و توبه میکند. چه پیام خوبی دارد این داستان برای ایران امروز، که حاکمان، خود را تلویحا مقدس و … میدانند، و هرگونه توهین و انتقاد و استهزاء به خویش را هم سطح توهین به خدا و پیامبران تلقی مینمایند! آیا این خود پیامی اخلاقی نیست؟.
داوود پادشاه برگزیدهی خداوند بود که البته این به هیچعنوان به این معنا نبود که داوود گناهی نمیکرد و خطاناپذیر و شخصیتش برای مردمش نقد ناپذیر باشد. البته خداوند در عینحال انبیاء و کاهنان و دانشمندان ملهمی را نیز در اسرائیل میگماشت و اسرائیلیان را با داوود تنها رها نمیکرد.
بحث در مورد کتب مقدس بسیار مفصل است که در این مقال نمیگنجد ولی آنچه باید بدان اشاره کنم آن است که قضاوت در مورد کتب تورات و انجیل صرفا با استناد به ترجمهها کار محققانهای نیست و میبایست به متون اصلی آن مراجعه کرد. زیرا حقیر تا کنون ترجمهی درستی از این کتب ندیدهام و متن اصلی با متون ترجمه شده تفاوتهای بسیار دارد. ضمن اینکه غالب کتبی که در باب کتابهای مقدس از سوی برخی مسلمانان نوشته شده، مملو از جعلیات و سرهم بندیهای عجیب است که بر گرفته از تعصبات فرقهای است. بنده نمی دانم که حقیقتا آیا نویسندگان این کتابها قصد خدمت به اسلام را دارند یا غیر مستقیم به اسم دفاع از اسلام میخواهند باعث مضحکهی عقاید مسلمین در بین دانشمندان و اذهان عمومی غیر مسلمان شوند؟ اصولا بررسی هر موضوعی باید با روشی علمی و به دور از تعصبات و اغراض با توجه به مدارک و منابع دقیق و صحیح صورت پذیرد. بطور مثال به موضوعی اشاره مینمایم که ممکن است حضرتعالی نیز در جریان باشید. چند سال پیش در روزنامهی ایران خبری انتشار یافت مبنی بر اینکه: یک هنرمند منبتکار مشهدی قسمتی از کشتی حضرت نوح(ص) را که در کوههای ارارات روسیه کشف گردیده و در موزه تاریخ مسکو نگهداری میشود، بازسازی کرده است. در آن قطعه کشف شده اسامی پنجتن آلعبا(ع) به خط عبری حک شده است. حقیر پیگیر موضوع گردیدم و نتیجه آن شد که اصل خبر و کشف و وجود چنین قطعهای در موزه یا دانشگاه تاریخ مسکو کذب محض است. متاسفانه جاعلین به خود زحمت هم نمیدهند تا از یک متخصص زبان و تاریخ کمک گرفته جعل خود را علمی قالب کنند. خطی که در این قطعه جعلی بکار گرفته شده خطی عبری است که در دوران حضرت نوح(ص) اصلا متداول نبوده و بعدها ابداع شده است. ضمن اینکه اسامی که به عبری آرامی ذکر شده بی معنی است. همین مشخص میکند که سازندهی این اثر اطلاع صحیحی از خط عبری و آرامی و عقاید و نامها نداشته است. به نظر حقیر اینگونه جعلیات و سند سازیها نهتنها باعث اثبات چیزی نمیشود بلکه مخرب نیز هست وچهرهی منطقی و واقعگرایانهی اسلام را واژگونه جلوه میدهد.
میبخشید که زیادهگویی شد و وقت مبارک را گرفتم. اما از باب اشکال در بحث لازم دیدم در حد خلاصه مطالبم را به عرض برسانم، اگر چه مبحث بسیار وسیع است و چنانچه قرار باشد به تمامی نکات بطور وسیع پرداخته شود مثنوی هفتاد من خواهد گردید. به هر حال امیدوارم توانسته باشم در بخش اول منظورم را انتقال دهم.
حضرت آیه الله، به نظر حقیر در عصر حاضر که عصر ارتباطات و دهکدهی جهانی میباشد، در معادلات بین المللی میبایست روندی جدید در پی گرفت تا بتوان از ماهیت دینی، مذهبی و ملی، دفاعی صحیح کرد و اکتفا به روشهای سنتی صرف، اثر مطلوب را نخواهد داشت.
در آخر ضمن پوزش مجدد، از خداوند متعال سلامت و توفیق روزافزون حضرتعالی را در تبلیغ معارف حقه اسلامی خواهانم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
الراجی؛ عبدالحمید معصومی تهرانی