سلسله دروس ادیان و مذاهب تحت عنوان: بررسی ریشهها و علتهای عقاید و مناسک دینی
مبحث تابوها
بسم الله الرحمن الرحیم
در جلسه قبل، در مورد توتمیسم و مظاهر آن بحث مختصری کردیم و در این جلسه میخواهیم در مورد تابوها صحبت نماییم.
اما پیش از ورود به بحث بجهت آنکه برخی موارد برای عزیزان دقیقا روشن نگردیده است ناچارم توضیحی اجمالی دهم. از جمله مواردی که مورد اشاره عزیزان بوده، موضوع تفکیک ادیان به عنوان الهامی و غیر الهامی است. همانگونه که در جلسه پیش عرض کردم بررسی ادیان از دو منظر میباشد. یکی از طریق علم ادیان و دیگری مراجعه به کتب مقدس. آنچه که در این چند جلسه بحث خواهم کرد از دیدگاه علم ادیان است.
در اصطلاح علم ادیان، کلمهی «دین» را که در انگلیسی «رلیجن-Religion» میگویند، به همهی دینها، اعم از حق و باطل، دینهای ابتدایی و متکامل اطلاق کردهاند. ولی میدانیم که در اصطلاح متکلمان و ملل و نحل نویسان اسلامی، دینهای باطل را به عنوان «دین» نمیشناسند. بلکه دین را به شریعتهایی میگویند که منشأ خدایی و الهامی داشته و بوسیلهی پیامبران شناخته شده، تشریع شده باشد. بنابراین دو دیدگاه نسبت به ادیان وجود دارد، یکی دیدگاه جامعه شناسی و دیگری دیدگاه الهامی. ما چه خوشمان بیاید چه نیاید این دیدگاهها وجود دارد و ما نمیتوانیم از آنها به سادگی بگذریم. از این رو باید آن نظرات جامعهشناختی، مورد بررسی قرار گیرد تا در زمان بررسی ادیان از دیدگاه الهامی، برخی از شبهاتی که عموما در اندیشههای دینی وجود دارد روشن گردد.
علماء تاریخ ادیان، هر کدام تعریف خاصی برای دین کردهاند؛ که گاهی با تعاریف متکلمان متفاوت است. این تعاریف نقل شده از علمای تاریخ ادیان نیز تقریبا جامع و کامل نیستند؛ زیرا مفهوم دین در دورههای مختلف یکسان نبوده. مثلا در دورههای چادرنشینی و آغاز مرحلهی شهرنشینی، دین مفهوم گستردهای داشته که بعدها –مانند فلسفه- دامنهی آن کوتاهتر و دایرهی آن محدودتر شده است. بدین صورت که: اولا، در ادوار دورتر، دین شامل بیشتر پدیدههای فکری و اجتماعی، مانند مقررات اجتماعی، سیاسی، ادبیات، هنر، موسیقی، رقص، جشنها، نجوم، طبابت، جادوگری و سحر میشده. یعنی همهی این عنوانها در جوامع ابتدایی جنبهی دینی داشته است. از این رو است که بعضی معتقدند که دین، مادر و منشأ فلسفه و علومی مانند طب و نجوم بوده است.
ثانیا، دین در آغاز، جنبهی اخلاقی نداشته و مسایل لاهوتی، مانند عالم بهشت و دوزخ در آن مطرح نبوده، اما به مرور مفاهیمی چون فلسفه، هنر و سحر و جادوگری از آن جدا شده و جنبههای عملی آن بیشتر جنبههای اخلاقی و لاهوتی پیدا کرده است.
بنابراین مفهوم «دین» از نظر علم ادیان -در مراحل ابتدایی- شامل جهانبینی بشر ابتدایی است نسبت به کلیه روابط فردی و اجتماعی، فرهنگ و تمدن، مراسم و آداب مخصوص، به انضمام یک سلسله تشریفات و تابوها، بعلاوهی اساطیر و پرستشهای دینی. اما در دورهی یک خدایی، دین عبارت است از اعتقاد به قوای لاهوتی و ماوراء الطبیعه، و رعایت یک سلسه قواعد اخلاقی و انجام مراسم عبادات در جهت کسب تقرب به خدا و جلب رضایت او.
ولی علماء روحانیی دینی معتقدند که از بدو خلقت بشر، دین منشأیی الهامی داشته و خداوند از ابتداء، بواسطهی پیامبرانش با بشر ارتباط برقرار کرده و شرایع و قوانیناش را ابلاغ نموده است. اما بشر سرکش همیشه مفاهیم و دستورات الهامی را رها کرده و در پی افکار و عقاید غیر الهی رفته است. این تفکر به مرور زمان و با پیشرفتهای علمی بشر، دچار چالشهایی شده که در برخی از مواقع باعث رویارویی علماء روحانی با دانشمندان علوم تجربی گردیده. مانند برخوردهای کلیسا با دانشمندانی چون گالیله به جهت اختلاف علم با عقاید دین مسیحیت آن دوران.
حالا تصور نکنید که تنها روحانیون مسیحی در قرون وسطی با علوم تجربی مشکل داشتند. خیر، همین امروزه نیز برخی روحانیون مسلمان نیز هستند که با علوم غیر دینی مشکل دارند. خود بنده یک موردش را دیدهام. با یکی از روحانیون گفتگویی داشتم که خاطرم نیست موضوعش چه بود. اما ایشان سخنانی فرمودند که بنده را به تعجب انداخت. لذا به ایشان عرض کردم که حضرت…. ما در عصری زندگی میکنیم که انسان فضا را تسخیر کرده و به کره ماه رفته است. ایشان در جواب به بنده فرمودند که اینها علم نیست بلکه جهل است!!. اگر فلان و فلان بشود شما هم باور کنید که انسان به فضا رفته است!! این امر ممکن نیست زیرا خلاف قرآن است و یک دروغ محض است!!. ملاحظه بفرمایید. این نقل قول از قرون وسطی نیست؛ متعلق به امروز است.
این حرفها در دورانی زده میشود که گویندگان آن، از دستاوردهای علمی بشر –که آن را جهل میخوانند- هرروزه استفاده میکنند. به هر روی بنده در مباحثم علم نظری و تجربی را مورد توجه قرار دادهام و تا کنون هیچ تضادی هم بین اینها و عقاید دینی ندیدم، به شرط آنکه نگاه را وسیعتر و تعصبات را محدودتر و انصاف را قویتر نماییم.
از حاشیه بگذریم و به اصل بحث بپردازیم.
دینهایی که مبنی بر توتمیسم هستند، دارای قواعد و اصولی میباشند که یکی از آن قواعد و اصول، اعتقاد به «تابو-Tabu» است. در توتمپرستی و بطور کلی در ادیان ابتدایی، تابوها بیشتر مقررات اجتماعی و دینی جوامع ابتدایی را شامل میشدند. به عبارت دیگر، تابوها قدیمیترین و ابتدایی ترین قوانین کیفری جامعهی انسانی شمرده میشوند. قوانین کیفری غیر مدونی که روابط افراد جامعههای ابتدایی را نسبت به یکدیگر، اشیاء، مقدسات و توتمها تعریف و تعیین مینمایند.
علمای تاریخ ادیان درباهی انواع تابوها و چگونگی آنها مطالب زیادی نوشتهاند که به عزیزان توصیه میکنم در این خصوص به چند کتاب مراجعه کرده و آن را خوب مطالعه نمایند. یکی «دایره المعاف دین و اخلاق-Encyclopaedia of Religion and Ethics، هاستینگ» یا دایره المعاف بریتانیکا-Britannica، همچنین کتاب «شاخههای زرین-The Golden Bough، جیمز فرازر» و دیگری کتاب «توتم و تابو» فروید. در این کتب انواع تابوها و مقررات آنها مورد بحث قرار گرفته است.
اصطلاح «تابو» در واقع اقتباس شده از زبان محلی بومیان جزایر «پولینزی-Polynesie» است که منظور و مفهوم از آن کلمه، یک سلسه ممنوعیتهایی است که نباید افراد قبیلهی توتمپرست مرتکب آنها شوند. یعنی تابوها قراردادها و مقرراتی هستند که مطابق آنها، برخی اشیاء، اعمال یا موجودات، به علت مقدس بودن و یا پلید بودن، صفت ممنوعیت بخود میگیرند. بنابراین اصطلاح فنی تابو دارای دو مفهوم متضاد است. یکی تابوهایی که علت تقدس دارند و دیگری تابوهایی که علت خباثت در آنها میباشد و از این رو باید از هر دو دوری کرد. از جمله تابوهایی که منشأ خباثت داشتهاند، جادوگران شرور، مردگان، خون و زنان حائض بودهاند که میبایست از آنان اجتناب کرد.
برای اصطلاح «تابو»، در زبان فارسی، بنده کلمهی معادل مناسبی که مفهوم اصطلاحی و فنی آن را برساند ندیدم. اما در زبان عربی برای اصطلاح «تابو» معادل مناسبی وجود دارد و آن کلمهی «حَرَمَ» و مشتقات آن مانند«حرام»، «حرمت» و «محرم» است. این کلمات عربی در اصطلاح فنی و مذهبی و فقهی -در فرهنگ اسلامی بطور خاص و در فرهنگ ادیان توحیدی بطور عام- مانند تابوها، دارای مفاهیم متضاد میباشند. یک چیز یا به علت داشتن صفت قداست حرام است، مانند مسجد، کعبه و اسامی بزرگان دینی؛ یا به علت دارا بودن صفت خباثت حرام میباشند مانند: حرمت شراب، محرم بودن برخی افراد و اجتناب زنان از برخی اعمال عبادی در دوران حیض و نفاس یا مردان در جنابت و احتلام. همچنین واژهی «احرام» بیان کنندهی همین مفهوم است زیرا برای حجاج شرایطی را ایجاد میکند که آنها باید از برخی چیزها و کارها پرهیز نمایند.
حالا برخی در این میان مغلطه و سفسطه نکنند که بنده میگویم، کلیهی محرمات دینی، برگرفته از همان تابوهای ادیان ابتدایی است. خیر چنین نیست؛ اما بسیاری از محرماتی که در مذاهب وجود دارد، تماما برگرفته از تابوهای ادیان توتمپرست میباشد که در جای خودش بدانها اشاره خواهم کرد و مدارک و مصادیق آن را عرض خواهم نمود.
درست مشخص نیست که منشأ تابو در آغاز پیدایی چه بوده؛ از این رو هر صاحب نظری درباره آن نظر خاصی داده است. بعضی از علماء تاریخ ادیان گفتهاند که ممکن است علت پیدایی تابو، از اعتقاد به «مانا» نشأت گرفته باشد؛ بدین معنا که در آغاز هر چیز که به نظر انسان ابتدایی دارای نیروی مانا بوده، جنبه و صفت تابویی بخود گرفته است. برخی دیگر، شیوهی «فتیشیسم» را منشأ تابو شمردهاند. وونت-Wundt جامعه شناس آلمانی در کتاب «روانشناسی عوام»، منشأ تابو را همانی دانسته است که ابتداییترین غرایز انسانی از آنجا سرچشمه گرفته، یعنی ترس از تاثیر نفوذ قوای شیطانی. به عبارت دیگر هر چیزی که به دلیلی، ترس از نیروی شیطانی و اضطراب در روان و وهم بشر ابتدایی ایجاد میکرده تابو شده است. در هر صورت نمیتوان علت پیدایی تابوها را دقیقا بیان کرد. اما به نظر میرسد که اعتقاد به نیروی «مانا» و افکار «فتیشیسمی» بیشتر علت پیدایی تابوها بودهاند. چنانکه برخی از آن تابوهای بشر ابتدایی که در ادیان توحیدی رسوخ کرده، بیشتر بر علتها و تاثیرات الهی و روحانی تکیه میکند. البته لازم به ذکر است که برخی از تابوهای بشر ابتدایی پس از ورود به ادیان متکامل تغییر ماهیت دادهاند. بدین معنا که بعضی از تابوهایی که منشأ تقدس داشتهاند تغیر ماهیت داده و امروزه تبدیل به منشأ پلیدی گردیدهاند؛ و باز چنانکه به دلایل دینی برای آن تابوها مراجعه کنیم تفکرات مانایی و فتیشیسمی را در آنها خواهیم دید. همچنین تابوهایی که منشأ پلیدی داشتهاند به تابوهای مقدس تبدیل شدهاند. مثلا فلز طلا به جهت رنگ زیبا و شکلگیری راحت و جلای بینظیرش، همیشه مورد توجه بشر بوده است. طلا در عقاید ابتدایی قالبا دارای نیرویی مقدس بوده و مظهر و منشأ الهی داشته است. در برخی از قبایل طلا را تکهای از خورشید میدانستند و از این رو برای آن احترام و ارزش خاصی قایل بودند. به مرور آن تفکرات تعدیل یافت و بیشتر طلا جنبهی زینتی و مالی پیدا کرد؛ که البته این نیز باز به دلیل همان تفکرات بشر ابتدایی در مورد طلا بوده است. زیرا در تفکرات ابتدایی، فلز طلا چون دارای نیروی مقدسی بوده، از این رو دارندهی آن فلز هر چه بیشتر از این فلز را با خود داشته و جمع کند، دارای نیروی بیشتری از جانب آن خواهد شد. بنابراین اهمیت فلز طلا برای زینت و دارایی، برگرفته از همان عقیدهی ابتدایی بشر نشأت گرفته که به این صورت تغییر شکل داده ولی مبنا و مأخذ خود را از دست داده است. اما در عین حال ملاحظه میکنیم که در متون فقهی شیعی، استفادهی فلز طلا برای مرد حرام شده است، که اگر دقیق به این موضوع توجه کنیم خواهیم دید که این حرمت همان تابویی است که در قدیم بوده و اکنون تغییر ماهیت داده.
در اینجا ناچارم بحث فقهی کوچکی را عرض کنم تا مسئله کاملا روشن گردد. همانگونه که میدانید فلز طلا از نظر فقهای اسلامی برای مرد به عنوان زینت حرام است. این یک حکم فقهی است که اغلب فقهای شیعه در رسالههای خود بدان اشاره کردهاند. حال سوآل اینجاست که این حرمت از کجا آمده؟.
خداوند در سورهی اعراف آیهی ۳۱ چنین میفرماید:«یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد، و کلوا و اشربوا ولاتسرفوا انه لایحب المسرفین»«ای فرزندان آدم، زینتهای خود را در مقام عبادت به خود برگیرید؛ و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمیدارد». این آیه مطلق است و «زینتکم» یک لفظ عام میباشد؛ یعنی هر چیزی که به عنوان زینت حساب میگردد. حالا این زینت ممکن است یک انگشتر عقیق باشد با رکاب نقره یا با رکاب طلا. تفکیک نکرده بلکه در دنبالهی آیه، صحبت از اسراف میکند که یک قسمت آن نیز مرتبط به زینتها است، یعنی در استفاده از زینتها و زیور آلات زیاده روی نکنید. مانند بعضی از افراد که در زمان نمازخواندن در هر انگشتشان یک انگشتر میکنند. بنابراین نهتنها از این آیه برداشت حرمت نمیشود، بلکه دستور میدهد که خود را مزین کنید. حد تعادل را هم رعایت نمایید. نه آنکه در زمان عبادت یا ورود به مساجد و معابد، با ظاهری ژولیده و کثیف وارد شوید، و نه بقدری به خود چیزهای زینتی و اشیاء مختلف آویزان کنید که نامعقول جلوه نمایید. ضمن اینکه در بعد از این آیه میفرماید:«قل من حرم زینه الله التی اخرج لعباده؟….»«بگو ای پیامبر، چه کسی زینهای خدا را که برای بندگان خود آفرید، حرام کرده است؟» آیا از این آیه روشنتر میخواهید؟
برخی زینت را در این آیه به تمیزی و مرتب بودن مو و لباس و عطر زدن تعبیر کردهاند که درست نیست. زیرا لفظ «خذوا» میرساند که باید زینت، شیئای باشد که به بدن یا لباس وصل میشود. البته میتوان لباس را بر این آیه بار کرد اما در هیچ دورانی کسی صرفا لباس را زینت نمیدانسته مگر آنکه به زیوری حتی یک شاخه گل مزین گردیده باشد. بنابراین زینت چیزهایی است مانند انگشتر، گردنبند، دستبند و لباسهایی که به شیئای آراسته و تزیین شده باشند. حالا این اشیاء میتواند از طلا باشند یا فلزهای دیگر. پس در قرآن هیچ اشارهای به حرمت طلا برای مردان نشده است بلکه برعکس سفارش کرده تا در زمان عبادت و ورود به مسجد خود را مزین کنند. برخی در تفسیر و شأن نزول این آیات گفتهاند که چون در زمان جاهلیت، مردم برای اعمال حج مناسک را عریان انجام میدادند، این آیه گفته است تا خودشان را بپوشانند و از این رو زیور را به لباس تعبیر کردهاند. این تعبیر درست نمیباشد زیرا آیه بسیار روشن و واضح است و دیگر آنکه اگر چنین باشد با شرایط احرام در تضاد قرار میگیرد زیرا مُحرم باید همهی زیورها را از خود دور کرده و حتی عطر هم نزند، که این رسم حتی در دوران جاهلیت نیز در میان اعراب رعایت میشد؛ ضمن اینکه مناسک حج، یک رسم امضایی است که پیامبر(ص) عینا همان مناسک را همراه با قواعد و مقرراتش که در زمان جاهلیت انجام میشده را تایید کرده و تنها ادعیه آن را تغییر داده است.
بنابراین نتیجه میگیریم که حرمت طلا برای مردان ریشهی روایی دارد. کما اینکه روایات متعددی در مورد اجتناب مردان از طلا، در کتب روایتی از سوی پیامبر(ص) و ائمه(ع) وارد شده است؛ که به مردان مسلمان مومن، سفارش میفرمایند تا از استفادهی طلا و پارچهی ابریشمی پرهیز کنند. چون به اسناد و راویان و متون این روایات نگاه کنیم، در مییابیم که اکثرا یا مجعولند یا بسیار ضعیف. حال اگر بپذیریم که این روایات کاملا صحیح میباشند، دو اشکال پیش میآید؛ یکی آنکه طبق آیات مختلف قرآن مانند: آیهی ۵۷ و ۶۲ سورهانعام جعل حکم و تعیین حرام و حلال بودن هر چیزی فقط بدست خداوند است و حتی پیامبر(ص) نمیتواند حکم به حرمت یا حلیت چیزی کند، همچنین طبق آیهی ۲۶ سورهی کهف و آیات دیگر، پیامبر(ص) نمیتواند در صدور حکم الهی شرکت نماید و نقش پیامبر(ص) و اوصیاء تنها در ابلاغ و اجراء احکام الهی است. بنابراین روایات مذکور قابل اعتناء نیستند، مگر آنکه در آن روایات دلایل صریح و روشن قرآنی اقامه گردیده باشد که با توجه به آیاتی که عرض کردم در تضاد میباشند. دوم آنکه ما اصلی داریم به این عنوان:«اذا حکم الشرع حکم العقل». یعنی حکم شرع مطابق حکم عقل است، یا اگر بخواهیم بهتر معنا کنیم میشود: حکم شرع مطابق حکم علم است. از این روست که بنده معتقدم، شرع با علم در تضاد نیست. اصولا چیزی را که شرع حرام کرده، قطعا علم نیز آن را ممنوع میکند؛ و چیزی را که علم ممنوع کند، شرع نیز حرام میداند. مانند حرمت مسکرات که اگر از اطباء سوال کنید، خواهند گفت که مشروبات الکلی، هم مضر برای دستگاه گوارش است و هم چربی خون را بالا میبرد. این مطلب را بنده از خودم نمیگویم از چند تن پزشک حاذق و متخصص سوال کردم که اتفاقا مسلمان هم نبودند.
حالا سوال اینجاست که علت علمی حرمت طلا برای مردان چیست؟ جواب بسیار جالب است که امیدوارم خوب توجه کنید.
جواب این است: طلا، بخاطر «رنگ» و «نیرویی که در آن است»؛ بر روی قوای جنسی مردان تاثیر سوء میگذارد!! اما این تاثیر در زنان برعکس است. ملاحظه بفرمایید؛ بخاطر «رنگ» و «نیرویی» که در طلا میباشد. این عقیده کاملا با علم در تضاد است و هیچ عالم و دانشمند علوم تجربی این سخن را تایید نکرده و نمیکند؛ بلکه این اندیشه عینا برگردان تفکر «مانا» در توتمیسم و فتیشیسم است و اصلا ارتباطی به اندیشههای اسلامی ندارد به دلایلی که عرض کردم. البته این مباحث را در جای خودش بطور مفصل عرض خواهم کرد مخصوصا در مبحث فتیشیسم.
حال فرض کنیم که هنوز علم به حدی نرسیده تا به آن حقیقتی! که در این حرمت نهفته شده پی ببرد. خب این که بد نیست؛ بهتر است برخی آقایان از طلا بیشتر استفاده کنند تا بلکه کمی از قوای جنسیشان کاسته شود. باور کنید بسیاری از مشکلات از همین طریق حل خواهد شد!!.
اکنون که تا حدودی در مورد علت پیدایی تابوها در ادیان توتمی سخن گفتیم، جا دارد تا به بحثی در خصوص انواع تابوها از نظر مفهوم و موضوع بپردازیم.