اسلام و مسیحیت

بسم الله الرحمن الرحیم

مباحثات و مشاجرات، بین مسیحیان و مسلمانان اتفاق جدیدی نیست؛ اما در عصر حاضر این مباحثات دارد تبدیل به مخاصمات می‌شود. علت این امر دلایل متعددی دارد که بحثی مستقل را می‌طلبد.
آغاز هزاره سوم میلادی، نظریه‌ی تضارب تمدنها را اثبات کرد و قهرا ادیان در ایجاد تمدنهای بشری نقشی محوری داشته‌اند. از این رو تضارب تمدنها را می‌توان به نوعی تضارب ادیان دانست. هر چند جناب آقای خاتمی در مقابل آن نظریه، نظریه‌ی گفتگوی تمدنها را مطرح کرد ولی این نظریه تنها در حد یک طرح باقی ماند و هیچ اقدامی در جهت آن، حتی از سوی خود آقای خاتمی انجام نگرفت. بجز تاسیس مرکزی به همین نام، که آن هم مرکزی شد جهت تخصیص بوجه و بنگاه خیریه‌أی برای دوستان و آشنایان. تا این تاریخ هم هیچ کاری نکرده‌اند. اکنون هم هر جایی برای سخنرانی تشریف می‌برند باز می‌گویند گفتگوی تمدنها. هیچ کس هم نمی‌پرسد که این گفتگوی تمدنها تا کنون چه بازتاب و اثری در جوامع بین‌المللی داشته است؟ تضارب تمدنها را داریم به عینه لمس می‌کنیم ولی گفتگوی تمدنها در عمل آمد؟ شکی نیست که گفتگو در شرایط فعلی امری واجب است. اما گفتگو با چه منطقی؟ من حقم تو ناحقی؟!! یا گفتگو بر اساس احترام به عقاید و نقد علمی و منصفانه؟. آنچه آقای خاتمی فرمود گفتگو بود ولی عملش، گفت نگو! بود.

۱۹ سال پیش که ادیان و مذاهب می‌خواندم، دوستی داشتم که خدایش رحمت کند؛ به قدری انجیل خوانده بود که آن را از حفظ داشت. روزی به من گفت: من حدود ۳۲ تناقض از انجیل بیرون آوردم!. به او گفتم یعنی در این کتاب یک حرف حساب هم نیست؟!. اتفاقا آن بزرگوار هم پیرو اندیشه‌ی گفت‌ و نگو بود و مرتب در حال مجادله و مباحثه با مسیحیان تا آنان را منقاد کند.
بدیهی است هر کس نوشته‌أی را تنها برای ایراد گیری بخواند می‌تواند هزاران ایراد بگیرد. یقینا هر متنی بدون اشکال نیست؛ اما فرق است بین ایرادگیری‌ی علمی با ایرادگیری‌ی فرقه‌أی و احساسی. آنچه که بنده در این سنوات دیده‌ام بیشتر انتقادات از روی احساسات بوده تا از روی علم.

چندی پیش دوست عزیزی کتابی را تحت عنوان «پیامبر موعود در تورات و انجیل» برایم آورد تا مطالعه نمایم. ایشان فرمودند که: از زمان چاپ این کتاب اکثر مسیحیان آن را به تعداد زیاد خریده و آتش زده‌اند. این سخن مرا بر آن داشت تا کتاب را به دقت مطالعه نمایم.

پس از مطالعه به آن عزیز تلفن زدم و گفتم: بنده اگر جای شما باشم این کتاب را جمع می‌کنم زیرا پر از اشکال است و صراحتا عرض نمایم که آن گفتارتان، در مورد خرید این کتاب از سوی مسیحیان و آتش زدن آن را قبول ندارم و به حساب بازار گرمی می‌گذارم. امیدوارم این سخن را جای دیگر نگویید و نوشته‌هایش را اصلاح کنید زیرا مضحکه‌ی اهل مطالعه و فن خواهید شد. ایشان قرار شد روزی تشریف بیاورند تا اشکالات کتاب را عرض کنم؛ ولی خبری نشد که نشد!!. جالب است؛ اول پنبه‌ی کتاب مقدس را می‌زنیم و آن را کتابی محرف و مجعول معرفی می‌کنیم و سپس می‌خواهیم با استناد به جعلیات! نبوت پیامبر اسلام(ص) را اثبات کنیم!!. گذشته از این، بعضی آیاتی که از انجیل در آن کتاب استناد شده بود در هیچ انجیلی نیست و نمی‌دانم آن آیات را از کجا آورده‌اند.

متاسفانه از این اظهار فضل‌ها در این چند مدت بسیار زیاد شده است. بنده خودم به نقد صحیح بدور از غرض‌ورزی اعتقاد دارم. نقدی که بر اساس علم و دانش باشد نه از روی احساسات فرقه‌أی. همانگونه که ما نقد غیر علمی وغیر منطقی بر اساس انصاف را در مورد مبانی اسلام نمی‌پسندیم، نباید عقاید دیگر ادیان را غیر علمی و احساساتی به نقد بکشیم.
متاسفانه بسیار مشاهده کرده‌ام که نقادان مسلمان یا اصلا کتاب مقدس را نخوانده‌اند یا اگر خوانده‌اند از فلسفه‌ی دینی مسیحیت یا موسویت اطلاعی ندارند. در دوران تدریسم بارها گفته‌ام که کسی تنها با خواندن کتاب مقدس مسیحیت شناس یا یهودیت شناس نمی‌شود؛ همانگونه که کسی تنها به صرف خواندن قرآن مفتی نمی‌شود. هر دینی را باید با عنایت و توجه به فلسفه‌ی اعتقادی‌اش مورد نقد قرار داد و این امر ممکن نیست مگر آنکه از اهل علم آن دین کسب اطلاع کرد.

سال ۷۵ کتابی نوشتم تحت عنوان «شرک، بنیانها و صورتها». پیش از چاپ؛ آن را به یکی از علماء دادم تا مطالعه کند و اگر اشکالی مشاهده کرد بگوید تا اصلاح و تکمیل کنم. در آن کتاب بحثی داشتم تحت عنوان معنای لفظ «کلمه» در قرآن. در آن بخش گفته بودم که یکی از معانی لفظ کلمه در قرآن «قانون» است. ایشان این برداشت را تایید کرد و گفت برای تکمیل استنادات می‌توانم به آیات اول «تورات» استناد کنم که گفته:«در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود…». ابتدا تصور کردم اشتباه شنیده‌ام. عرض کردم این آیه در کجاست؟ مجددا فرمودند آیات اول تورات است. شگفت زده ماندم. چگونه ممکن است کسی که کتابی قطور در مورد «ادیان و مذاهب» نوشته است چنین حرفی بزند. برای برطرف کردن شک خود چند بار آدرس آیات را پرسیدم به حدی که ایشان از دستم عصبانی شد. این سخن فکرم را مغشوش کرد و سوالات فراوانی برایم ایجاد شد از جمله اینکه چگونه ممکن است چنین شخصی که در مورد ادیان و مذاهب به عنوان استاد از او یاد می‌شد فرق بین تورات، انجیل، عهد عتیق، عهد جدید، کتب انبیاء و کتاب مقدس را نداند و بگوید در اول تورات چنین آیه‌أی آمده! در صورتی که آن آیات؛ اول انجیل یوحنا است نه تورات.

بارها از برخی مسلمانان شنیده‌ام که می‌گویند زرتشتیان آتش‌پرستند؛ یا مسیحیان بت پرستند. زیرا در مقابل تمثال وصلیب، که ساخته‌ی دست بشر است تعظیم و تکریم می‌کنند. این ایرادات یا از روی ناآگاهی است یا مطلق‌گرایی‌های فرقه‌أی، زیرا دیگران نیز می‌توانند مسلمانان را متهم به سنگ‌پرستی کنند. خانه‌ی کعبه که خدا نیست، از سنگ ساخته شده و ساخته‌ی دست بشر است. بارها هم خراب شده و دوباره آن را ساخته‌اند. در صورتی که هیچ مسلمانی کعبه را خدا نمی‌داند. خانه‌ی کعبه تنها یک نماد و رویکردی برای عبادت است. آتش نیز برای زرتشتیان نمادی از روشنایی و گرماست و رویکردی است برای نیایش. صلیب نیز برای یک مسیحی نمادی از فدا، عشق، محبت و رنج برای هدایت مردم است.

تا زمانی که منتقدین، نقد خود را بر اساس علم و انصاف استوار نسازند کاری از پیش نمی‌رود و بر تنشهای موجود می‌افزاید که به هیچ وجه به مصلحت جوامع بشری نیست.

اکثر علماء مسلمان تصور می‌کنند که تنها اسلام است که دارای علوم دینی است و ادیان دیگر چیزی به عنوان علوم دینی ندارند. فلسفه و الهیات دینی فقط مختص اسلام است، آن هم در درون حوزه‌های علمیه!! بقیه‌ی ادیان چیزی ندارند! یک کتاب مقدس دارند که آن هم محرف است!. در صورتی که تمامی ادیان چه ابراهیمی چه غیر ابراهیمی، دارای الهیاتی وسیع هستند.
اگر عینک تعصب و خودحق‌بینی مطلق را از چشم برداریم، خواهیم دید که در کتب مقدس معارف نورانی بسیار است. اما امان از این تعصب. اجازه بدهید که تنها به دو مسئله، به طور خیلی خیلی اجمالی اشاره‌أی نمایم تا متوجه شوید که آیا دچار کج‌فهمی هستیم یا نه.

آیا عیسی(ص) برای بخشایش گناهان ما به روی صلیب رفت؟

پیامبران عموما سامی هستند و خداوند از بین اقوام سامی، اکثر پیامبران را از میان قوم بنی‌اسرائیل مبعوث کرده. خوشبختانه در این مورد کسی اختلاف ندارد. تنها دو پیامبر از این قوم نبودند که یکی زرتشت است و دیگری پیامبر اسلام(ص). خداوند از زمان بعثت موسی(ص) شریعتش را عرضه کرد. احکام و دستوراتی که منشاء پیدایش بسیاری از تحولات شد. اما این شریعت محدود و محصور در قوم بنی‌اسرائیل باقی ماند و اقوام دیگر از آن محروم بودند. می‌دانید یهودیت دین تبلیغی نیست، موروثی است. توجه کنید؛ شریعت الهی در قوم بنی‌اسرائیل محصور شده، تازه آن شریعت نیز در میان قوم، تبدیل به دکان و منشأیی برای سوء استفاده گردیده، در این میان کسی ظهور می‌کند که بشارت به ملکوت و بخشایش خداوند می‌دهد. اگر قوم بنی‌اسرائیل به عیسی(ص) ایمان می‌آوردند و آخوندهای قوم دست از دکان‌داری خود می‌کشیدند و به گفته‌های عیسی(ص) گردن می‌گذاشتند؛ اکنون عیسی(ص) یک پیامبر بنی‌اسرائیل بود مانند بقیه‌ی انبیاء. اندیشه و تفکر نورانی عیسی(ص) محصور می‌شد در قوم بنی‌اسرائیل و از آن خارج نمی‌شد. اما به صلیب کشیدن عیسی(ص) باعث شد که معارف الهی از قوم بنی‌اسرائیل خارج شود و راه را برای روشن کردن قلبهای دیگر اقوام باز کند.

عیسی(ص) اگر بالای صلیب نمی‌رفت، درب ملکوت و رحمت خداوندی برای بشریت باز نمی‌شد. اگر عیسی(ص) بالای صلیب نمی‌رفت بنده و شما از معارف الهی بی‌اطلاع بودیم. اگر عیسی(ص) بالای صلیب نمی‌رفت محمدی(ص) ظهور نمی‌کرد.
به صلیب کشیده شدن عیسی(ص) باعث شد که نبوت از قوم بنی‌اسرائیل خارج شود و اگر چنین نمی‌شد پیامبر اسلام(ص) ظهور نمی‌کرد. بنده و شمای مسلمان مدیون به صلیب رفتن عیسی(ص) هستیم و باید برای این نعمت شکرگذار باشیم.
آری عیسی(ص) بالای صلیب رفت بر آنکه درب ملکوت، بخشایش و رحمت بی‌منتهای الهی را بر روی بشریت باز کند. این حرف غلطی نیست، بستگی به نگاه دارد. نگاهی منصفانه و بدور از اغراض فرقه‌أی.

آیا عیسی(ص) فرزند خداوند است؟

اگر منظور از این کلام آن است که عیسی(ص) بوجود آمده از همخوابگی خداوند با مریم مقدس(س) است، سخنی ناصواب است. و تصور نمی‌کنم مسیحیان نیز بدان معتقد باشند. عیسی(ص) مولود اراده‌ی الهی است که در رحم باکره‌أی قرار گرفت تا نشانه‌أی از خدا باشد. این کلام قرآن است که عیسی(ص) نشانه‌أی برای مردم است. «آیه للناس و رحمه منا» را بکار برده. توجه کنید، نشانه (آیت) باید بیان کننده‌ی مقصد باشد. یعنی باید با دیدن نشانه به ماهیت مقصد پی برد. عیسی نشانه‌ی خداوند است. این را انجیل نمی‌گوید. قرآن می‌گوید. در عرفان اسلامی داریم که اگر می‌خواهید خدا را بشناسید به چهره‌ی عالمی ربانی نظر اندازید. یک عالم ربانی باید مظهر صفات خدا باشد تا با نظر انداختن به روش و منش او خدا را شناخت. عیسی(ص) مظهر عینی صفات خدا بود و اگر کسی منکر این شود، منکر قرآن شده. آیه الله و تنها آیه الله عیسی(ص) بود و هست و خواهد بود. این لفظ بسیار بزرگی است. خداوند در میان این تعداد پیامبر، تنها عیسی(ص) را آیت خود می‌داند. حتی پیامبر اسلام(ص) آیه الله نیست. توجه کنید؛ عیسی(ص) مظهر عینی صفات الهی است. خداوند را می‌خواهید بشناسید؟ به روش و منش عیسی(ص) بنگرید، خدا را خواهید شناخت. عیسی(ص) فرزند نسبی خدا نیست که فرزند سببی خداست و خدا پدر نسبی عیسی(ص) نیست که پدر سببی اوست. نه تنها پدر سببی او که پدر سببی ابناء بشر. عیسی(ص) به مردم آموخت تا فرزند خدا شوند، به این معنا که ارتباط انسان با خدا باید بر اساس ارتباط فرزند با پدر باشد. زیرا خدا محبت و عشق مطلق است. توبیخات او نیز از بابت محبت و عشق است. برای آنکه مطلب روشن‌تر شود اجازه دهید سخنی از امیرالمؤمنین(ع) نقل کنم که در مورد ارتباط مردمان با خدا و روش عبادت بیان کرده، که اگر نیک بنگریم برگرفته از رهنمایی عیسی(ص) است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید:«از ترس خدا عبادت نکنید زیرا این پرستش متعلق به بندگان و بردگان است. به طمع بهشت و فرار از جهنم، خدا را عبادت نکنید که آن پرستش کاسبکاران است. خدا را عبادت کنید بخاطر خود او که این عبادت مؤمنان است». عیسی(ص) نیز همین را گفته است. نگاهتان را تغییر دهید، به عوض آنکه خدا را در مقامی دست‌نایافتنی قرار دهید؛ اورا پدر خود بپندارید، آنگاه خواهید دید که معنی «اقرب الیکم من حبل الورید» یعنی چه. البته توضیح در این خصوص بسیار است که در حوصله‌ی این مجلس نیست و آن را به وقت دیگری وامی‌گذارم. اما در مجموع، اگر بقول سهراب سپهری، چشم را بشوییم و جور دیگری نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هیچ اشکال و اختلافی در بین نیست. اما باید چشم را شست و امیدوارم چنین جسارتی را داشته باشیم.

علی أی حال اظهار نظر کردن در مورد ادیان کار ساده‌أی نیست که هر کسی با خواندن یک کتاب مقدس، دین شناس شود. صراحتا بگویم که اکثر حضراتی که در مورد ادیان مسیحیت، یهودیت، زرتشت یا دیگر ادیان اظهار نظر می‌کنند در عمر خود حتی یک بار هم در مراسم دینی پیروان دیگر ادیان شرکت نکرده‌اند. تحقیق علمی این نیست که در خانه بنشینیم و چهار تا کتاب ورق بزنیم و بعد بنویسیم: بله ما استنباط فرمودیم که این موضوع غلط است. باید رفت در بین پیروان دیگر ادیان زندگی کرد، معاشرت نمود، اللهیات، فلسفه و تاریخ صحیح آن را یاد گرفت، سپس بدون تعصب سخن گفت. اگر چنین کردیم خواهیم دید که ادیان با هم هیچ فرقی ندارند. همه دارای زیباییهایی هستند که باید خود را به آن آراست. آنچه که از همه ارزشمند‌تر است انسان بودن و انسان زیستن است. بشری که انسانیت نداشته باشد، به هر دین و آیینی که باشد، مایه‌ی عذاب نزدیکانش خواهد بود.
از این گذشته هر عقیده‌ای، تاثیری فردی و اجتماعی دارد. اکثر مردم وقت و فرصت مطالعه و تحقیق در مورد ادیان و مذاهب را ندارند، نگاه می‌کنند به رفتار و عملکرد رهبران مذهبی و پیروان هر دین، سپس قضاوت می‌کنند. اکنون این یک روش متداول در بین اقشار مردمی است که وقت یا فرصت تحقیق دین را ندارند. البته این موضوع مربوط به دین تنها نیست. در علوم دیگر نیز صادق است. مثلا اگر بیمار شوید، ترجیح می‌دهید نزد طبیبی بروید که هم حاذق باشد هم خوش رو. بنده بسیار دیده‌ام که اکثرا اطباء خوش‌رو مراجعین بسیار دارند. خب حالا حساب کنید، وقتی افرادی به نام اسلام با صوت قرآن سر یک انسان را در مقابل دوربین گوش تا گوش می‌برند و سر بریده را در دست گرفته و فریاد الله اکبر سر می‌دهند، کسانی که در غرب نشسته‌اند و این صحنه‌های وحشیانه را آن هم در عصر ارتباطات می‌بینند، می‌خواهیم چه برداشتی در مورد اسلام و مسلمانان کنند؟. تاسف بارتر اینکه علماء مذهبی مسلمان، حتی یک اطلاعیه‌ی صریح و قاطع در محکومیت آن جنایات صادر نکردند. این سکوت، از دید یک شهروند عادی غربی چه معنایی را دارد؟. اگر می‌گویند دین اسلام فی‌النفسه تروریست پرور است، بیخود سینه ندرانید. چون آن کسی که چنین می‌گوید، حق دارد. ظهور و مظهر اسلام را دارد می‌بیند. حالا شما کتاب و مقاله بنویس، تاثیری ندارد. اثر دوصد گفته، چون نیم کردار نیست.

در عصر حاضر، اسلام مورد هجمه‌ی شدید قرار گرفته. نه از سوی مسیحیان یا یهودیان و یا غیره؛ بلکه از سوی مسلمانانی خشک‌مغز و متعصب که با اعمال ناصحیح خود دارند ریشه‌ی اسلام را می‌زنند. چهره‌أی که این به ظاهر مسلمانان از اسلام به نمایش گذاشتند، دید بسیاری از پیروان دیگر ادیان را نسبت به اسلام منفی کرده است. در این میان به جای آنکه تمام سعی خود را بکار ببندیم تا جلوی سوء استفاده‌ها و زشت و خشن نمایاندن اسلام را بگیریم، یک عده (که برخی‌شان هم اتفاقا افرادی دلسوز هستند) بحث‌شان این است که در انجیل یک جا گفته یهودا پس از آنکه محل مسیح(ص) را فاش کرد، خودکشی کرد؛ جای دیگر گفته زمین خورد و مرد!!. نتیجه اینکه انجیل محرف است!!. خسته نباشید. مشکل جوامع اسلامی در شرایط کنونی این مباحث نیست.

جهان در عصر حاضر عموما در پی آرامش است، آرامشی فردی و اجتماعی. یقینا مردم از قانون و اندیشه‌أی پیروی خواهند کرد که آن آرامش را به او هدیه کند. آیا با رفتاری که ما مسلمانان از خود نشان دادیم قادریم ادعا کنیم چنین آرامشی را می‌توانیم هدیه کنیم؟ صراحتا می‌گویم نه. چون اسلام را ملوث کرده‌ایم. تمامی کسانی که در مقابل اعمال ضد انسانی‌ی عده‌أی مسلمان نما سکوت کردند مسئولند.

تا دیروز در تعریف دین می‌گفتیم: دین یعنی قانونی که خداوند برای زندگی بهتر و آسایش بیشتر برای بشر تشریع کرده است. اسلام، دین کاملی است. خب زندگی که بهتر نشد، تازه مسلمان مترادف با تروریسم شد. این کار را که کرد؟ مسیحی و یهودی؟. نه عزیز من، خودمان کردیم. ما معتقدیم که اسلام دینی است بر اساس منطق و عقلانیت. پرواضح است کسی که به خشونت روی می‌اورد دارای منطق قوی نیست و برای آنکه عقیده‌اش را تحمیل کند به رفتار نامعقول دست می‌زند. اما کسی که دارای منطقی قوی است احتیاجی به رفتار نامعقول ندارد.

منصفانه نگاه کنید. در زمانی که آن جریان کاریکاتورها که گفتند کاریکاتور پیامبر اسلام(ص) است پیش آمد، ببینید یک عده چه رفتاری از خود نشان دادند. ریختند، شکستند، آتش زدند و… اسمش را هم گذاشتند اعتراض. و بعضا «خشم مقدس!!». این اعتراض بود؟!. برخی به خود پیامبر(ص) یا ائمه(ع) رودررو فحش می‌دادند. پیامبر به عوض غیض کردن محبت می‌کرد، لبخند می‌زد. بعضی کاسه‌ی داغتر از آش می‌شوند.

توهین شده؟ درست. اعتراض باید کرد؟ درست. ولی شکستن و آتش زدن نشان دهنده‌ی تحجر و عدم منطق است. در عصر حاضر اعتراض کردن شکل متمدانه‌أی به خود گرفته. نگاه کنید ببینید این رفتارهای خشونت‌آمیز در چه کشورهایی انجام گرفته. جالب اینکه در اکثر کشورهای عربی هیچ تظاهراتی انجام نشد. تنها در اعتراض، برخی کالاهای غربی را مردم تحریم کردند. عربستان و کشورهای خلیج که اولی‌تر از ما بودند برای عصبانیت، آیا یک نفر رفت جلوی یک سفارتخانه یک فریاد بزند؟.

خداوند در قرآن می‌فرماید: و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. زمانی که فردی، دسته‌أی، گروهی؛ سخنی، فحشی، هتاکی‌أی از روی جهالتش می‌گوید و می‌کند؛ من پیرو قرآن نباید یقه‌ چاک کنم و مشت و لگد بزنم. باید بگویم: خدا پدرت را بیامرزد، خداحافظ شما. (قالوا سلاما). این حرف بنده نیست، حرف قرآن است. آقایانی که می‌گویید: درد اسلام دارید؛ چرا برخلاف قرآن رفتار می‌کنید؟ اگر اشکالی یا انتقادی را طرح می‌کنند، بحثش جداست. باید با منطق پاسخ گفت. اما مشکل اینجاست که منطقی در کار نیست. بسیار از ابوابی که در دین داریم چه در میان اهل سنت چه شیعه من‌درآوردی است. منطق من‌درآوردی آخرش معلوم است. باید برای دفاع از خود به خشونت روی آورد. در غیر این صورت محکوم به نابودی است. زیرا عقلانیتی در آن وجود ندارد. یک سری آسمان ریسمان بافتن است. مشخص است که برای حفظ عقاید غیر عقلانی و غیر منطقی، باید به زور پناه برد. اگر زنده باشم به یک‌یک موارد آن خواهم پرداخت.

زمانی که معزالدین، خلافت فاطمی را در مصر تاسیس کرد، وقتی که به شهر قاهره وارد شد به او گفتند که شما نسبتان به چه کسی می‌رسد و اجداد و نیاکان شما کیست. زیرا فاطمیان مدعی بودند که از فرزندان فاطمه دختر پیامبر اکرم(ص) هستند. از این رو خود را فاطمی می‌خواندند. معزالدین جلسه‌أی ترتیب داد و بزرگان قبایل را جمع کرد تا نسب و اجدادش را معرفی کند. زمانی که همه جمع شدند، معزالدین شمشیر خود را از نیام بیرون کشید و آن را به اهتزاز درآورد و گفت: این است نسب من! سپس مشتی سکه‌ی طلا بر روی شمشیر ریخت و گفت: این هم اجداد و نیاکان من می‌باشند!!. حاضرین هم گفتند: شنیدیم و فهمیدیم و مطیع و فرمانبردار شما می‌باشیم!!. منطق و استدلالهایی که این حضرات می‌کنند مانند منطق و استدلال خلیفه‌ی فاطمی است. ولی مطمئن باشند که ما نمی‌گویم: شنیدیم و فهمیدیم و مطیع و فرمانبرداریم.

اندیشه‌أی که بر اساس منطق صحیح، عقلانیت و انسانیت استوار نباشد در نهایت محکوم به نابودی است. هر چند سعی کند به زور سرنیزه خود را چند صباحی روی پا نگاه دارد. دوستانه و از سر دلسوزی می‌گویم: بخود آیید و افکار و رفتارتان را اصلاح نمایید. برخلاف ادعایی که دارید، هیچ یک از گفتار و عملتان مطابق شریعت قرآن و اسلام نیست. و برای یک‌یک آن دلیل محکمی دارم که در جایش خواهم گفت.

خداوندا به ما چشمی باز، قلبی سلیم، و اندیشه‌أی پاک عنایت کن تا مخلوقاتت را دوست داشته باشیم.

بخشی از سخنرانی آیه الله معصومی تهرانی

فهرست