در کتاب تورات چنین آمده است: همنوعت را چون نفس خود دوست بدار، بر همسایهی خود شهادت دروغ مده، به خانهی همسایهی خود طمع مورز و به زن همسایهات و غلامش و کنیزش و گاوش و الاغش و به هیچ چیزی که از آن همسایهی تو میباشد طمع مکن. تورات، سفر خروج پاسوق ۱۶ و ۱۷
در کتاب انجیل نیز چنین میخوانیم: همسایهی خود را چون نفس خود محبت نما. انجیل متا، باب ۳۹ آیه ۲۲ و همچنین در انجیل لوقا باب ۱۱ از آیه ۲۵ به بعد ضمن بیان همین مطلب از جانب حضرت عیسی(ص) با ذکر مثلی بیان میدارد که منظور از همسایه، همنوعتان است نه هم دین یا هم کیشتان.
در ضمن در انجیل لوقا باب۶ آیه ۲۷ تا ۳۲ چنین میخوانیم: دشمنان خود را دوست بدارید و با کسانیکه از شما نفرت کنند احسان کنید و هر که شما را لعن کند برای او برکت بطلبید و برای هر که با شما کینه دارد دعای خیر نمایید….زیرا اگر محبان خود را محبت نمایید شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران هم محبان خود را محبت می نمایند.
اما بر خلاف این دو کتاب، که کتاب دو دین یهود و مسیحیت میباشد و به صراحت همنوع دوستی را تاکید داده است؛-بدون توجه به این که امروزه پیروان این دو دین بدان عمل می کنند یا نه- اسلام نه تنها به نوع دوستی و انسانیت توجهی نکرده بلکه به صراحت دستور داده است که با همکیشان و هم فکران خود مهربان باشید و با کسانی که هم اندیش شما نیستند با شدت و غلظت رفتار نمایید. چنانکه در قرآن آمده است:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» سوره فتح آیه ۲۹
ضمن اینکه به همین مقدار نیز اکتفا نکرده، قتل و به ذلت و خاری کشاندن کسانی که به افکار مسلمانان معتقد نیستند را جایز دانسته است.
«قاتلوا الذین لایومنون بالله و لابالیوم الاخر ولایحرمون ما حرم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اتواالکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید وهم صاغرون» سوره توبه آیه ۲۹
۱- حال با توجه به این مطالب، و با توجه به اعمال غیر انسانی که در چند سال اخیر توسط عدهای مسلمان مانند اعمال انتحاری –که عدهای از مراجع آن را استشهادی نام بردهاند- آیا میتوان گفت که بنیان دین اسلام بر انسان دوستی و انسان سازی و استقرار صلح و امنیت است؟ آیا از نظر اسلام، استقرار صلح و امنیت تنها بوسیلهی نابود کردن یا به ذلت و خاری کشاندن غیر مسلمانان امکان پذیر است؟ آیا اساسا در قرآن آیهای وجود دارد که صراحتا دلالت بر احترام به عقاید و افکار دیگر انسانها داشته باشد؟ چرا خدایی که به گفتهی خود انسانها را با قبیلهها و نژادها و بالطبع با فرهنگها و عقاید گوناگون خلق نموده است و علت آن را شناخت پیدا کردن در فرهنگهای مختلف ذکر میکند، دستورهایی چنین غیر انسانی میدهد؟. آیا آیات فوق نیز دفاعی است!!!؟. فقهای اسلامی که کتابهای تورات و انجیل را جزو کتابهای ضاله و تحریف شده میدانند؛ چگونه است که در آن کتابهای ضاله! برای حیات انسانی ارزش قائل شده است ولی در کتاب قرآن که وحی و کلام خداوند است و هیچ تحریفی در آن روی نداده تنها برای معتقدین خود ارزش حیاتی قائل است؟آیا تا کنون از بین روحانیون –چه شیعه وچه سنی- که اصولا پیرو قرآن و سیره پیامبر اسلام(ص) هستند، کسی بوده و هست که برای حیات بشر ارزش و احترام قائل بوده و آن را در عمل نشان داده باشد؟ چرا پیروان دین کامل و حقه همیشه بر طبل جنگ میکوبند در حالی که پیروان دین ضاله! سخن از صلح و دوستی میرانند؟ آیا این تاریکاندیشی و زشت پنداری در نفس اسلام است؟ یا ناشی از تفاسیر و تعابیر اندیشمندان اسلامی است که سعی دارند اسلام را بر اساس منافع گوناگون خود تعریف کنند؟
۲- در اعتقاد به منجی آخرالزمان دو نوع اندیشه موجود است یکی مسیحی و دیگری شیعی. مسیحیان معتقدند که عیسی مسیح به آسمان عروج کرده و در موعد مقرر از آسمان برخواهد گشت. اما در تفکر شیعی عقیده برآن است که امام دوازدهم در سردابی که در سامرا میباشد ناپدید شده و چون در آن محل چاهی وجود داشته است، معتقدند که امام به داخل چاه رفته است. که هم اینک آن محل را با همان روزنه آراستهاند. به ظاهر فلسفهی چاه جمکران نیز بر گرفته از همین عقیده باشد. چنانچه مشاهده میکنیم که افراد برای عرض ارادت یا درخواست از امام نامههای خود را به داخل چاه میاندازند.
حال به عقیدهی شما کدام یک از این دو عقیده زیباتر است؟. منجی که به آسمان رفته؟ یا منجی که به چاه فرو رفته؟ آیا این عقیدهی شیعی خود برگرفته از تاریک اندیشی نظریه پردازان دینیاش نیست؟ در اندیشههای دینی آسمان مکان ملائکه و فرشتگان و زیر زمین مکان جنیان و شیاطین است. چگونه است که منجی دینی ضاله! به مکان ملائکه رفته اما منجی فرقهی حقه در مکان جنیان و شیاطین سکنا گزیده است؟ اگر منجی شیعیان در خارج از چاه ساکن است، پس چرا علماء شیعه دستور نمیدهند تا چاههای جمکران را پر کرده و جلوی انداختن عریضه به آن را بگیرند؟ آیا خود این امر دلالت بر سکونت امام دوازدهم در زیر زمین ندارد؟.
با کمال احترام مستدعی هستیم تا به این سوالات عقیدتی که به عرض رسید پاسخی قانع کننده بدهید؛ چنانچه بخاطر پرسش این سوالات ما را مستحق گردن زدن نمیدانید. ما به دنبال کشف واقعیت هستیم و بسیار مایلیم تا بدانیم که چگونه میشود بین این گونه تضادها حقیقت را دریافت. ضمن اینکه این مطالب تنها گوشهای از پرسشهایی است که در ذهن بسیاری از جوانان کشور است. با تشکرات فراوان .
جمعی از دانشجویان دانشگاههای ایران