بسم الله الرحمن الرحیم
مسئلهی زن و حقوق اجتماعی آن یکی از موضوعاتی است که در این چند سال اخیر نقل هر محفلی گردیده است. بخصوص در این دوران به جهت قرار گرفتن دین اسلام در معادلات سیاسی توجه بیشتری نسبت به گذشته به این مقوله شده و میشود. این امر باعث گردیده که دو تفکر در مقابل هم صف آرایی نموده و یکدیگر را به باد انتقاد و اتهام بگیرند.
دستهی اول پیروان تفکر سنتی هستند که معتقدند دین اسلام به زن ارزش و منزلت داده و مخالفین خود را متهم به بیبند و باری نموده، معتقدند طرفداران اندیشهی برابری زن و مرد قصد دارند با شعارهای عوام پسند، فحشاء و هرزگی را در جامعه رواج دهند.
دستهی دوم کسانی هستند که معتقدند، دین اسلام، زنان را نصف مرد حساب کرده و از این رو زنان را در جایگاه دوم اجتماعی قرار داده است و به این طریق حقوق فردی، شخصیتی و اجتماعی او را نابود ساخته است. از این رو این دسته طرفداران اندیشهی سنتی را به تحجر و واپسگرایی متهم میکنند.
آنچه که به نظر بنده باعث تقابل این دو اندیشه گردیده؛ عدم شناخت درست از تفکر یکدیگر است و متاسفانه، همچون ادوار گذشته بجای آنکه صاحبان اندیشههای مختلف سعی کنند با یکدیگر گفتگو نموده و با مباحثات منطقی و اصولی به یک نتیجه مقبول دست یابند؛ تنها نظر خود را بیان کرده و سپس گوش خود را برای شنیدن استدلالهای طرف مقابل میگیرند. این بیماری مزمنی است که بسیاری از اندیشمندانمان به آن دچار هستند و امیدوارم روزی به حدی برسیم که سعی نکنیم تنها متکلم وحده باشیم بلکه گوشی برای شنیدن هم داشته باشیم.
به هر حال در این جلسه سعی دارم در مورد «زن در اسلام» بحثی اجمالی نمایم شاید برخی از سوء تفاهمات رفع گردد. در بحثم سعی دارم هر دو اندیشه را در نظر داشته باشم و به هیچ عنوان نیز قصد ندارم که آن دو اندیشه را تایید کامل یا رد نمایم. تنها میخواهم آنچه را که فهمیدم عرض کنم. گفتارم تنها نظری است که با تحقیقاتی که کردم پیدا کردم، اما آن را مطلق نمیدانم. امیدوارم شما آن را تکمیل کنید و نواقصش را رفع نمایید.
آیا زن و مرد با هم برابرند؟
یکی از مباحثی که تنش بسیاری را بین آن دو دسته مذکور بوجود آورده؛ موضوع برابری زن و مرد است. مولد این تنش نیز به دو علت است اول: عدم شناخت و درک درست جناح سنتی از این مبحث و دوم: عدم شفاف سازی جناح غیر سنتی در مورد برابری زن و مرد است.
آیا زن و مرد با هم برابرند؟ اگر سوال این طور طرح شود جوابش این است: که خیر زن و مرد برابر نیستند. اما این به آن مفهوم نیست که مرد بر زن ارجحیت دارد یا زن بر مرد. بلکه عدم برابری زن و مرد در خلقت آنها است. یعنی از هر کدام کارهایی برمیآید که از جنس مخالف ساخته نیست و در این خصوص تصور نمیکنم کسی اختلافی داشته باشد. اساسا طرح این سوال غلط است و دارای ابهام.
زن با مرد برابر است، در چه چیز برابرند؟ آیا انتظار این است که کارهایی را که زنان انجام میدهند و یا برعکس، مردان انجام میدهند؛ جنس مخالفشان هم انجام دهد؟ این که کاملا امکان پذیر نیست. پس باید مشخص کنیم که منظور از این برابری در چه بخش و مسئلهای است تا بتوان به نتیجهای درست رسید. اگر درست توجه کنید خواهید دید که هر دو طیف سنتی و غیر سنتی در برابری زن و مرد چندان اختلاف ندارند بلکه تمام اختلافات زمانی بوجود میآید که سلایق و گرایشات گوناگون در این میان داخل میشود. یک عده الگو برداری عربی دارند، یک عده غربی! هر دو گروه هم تنها حرف و عقیده خودشان را درست میدانند. دیگر نمیاندیشند که مردم دارای یک فرهنگی هستند و هر فرهنگی را نمیتوانند بپذیرند. ما جامعه شناسیمان ضعیف است. آقایان، عزیزان قبول کنید که ما شناخت درست و دقیقی از اجتماع ایرانی نداریم. هر گاه این ضعفمان را قبول کردیم تلاش میکنیم تا آن را برطرف کنیم. اما صد افسوس که کسی قبول نمیکند. همه میگویند جامعهی ایرانی را بخوبی میشناسیم! بعد میآیند طرح میدهند، مردم هم استقبال نمیکنند. این دور تسلسل باطل هنوز هم ادامه دارد. بهر حال زن با مرد در خلقت برابر نیست و بحث برابری در این مورد غلط است؛ بلکه باید صحبت از عدالت بین زن و مرد را مطرح کرد؛ به این معنی که هر یک از این دو در جایگاه خود میتوانند نقش خویش را در اجتماع و خانواده ایفاء کنند. اما آنچه که منظور نظر طراحان برابری زن و مرد است؛ برابری حقوق اجتماعی زن و مرد است و این حرف درستی است. آیا زن و مرد دارای حقوق برابری در اجتماع هستند؟ اگر سوال این گونه طرح شود، جواب این است: آری زن و مرد دارای حقوق برابری هستند. در این جا این سوال پیش میآید که: اگر زن و مرد دارای حقوق برابری هستند پس چرا دین اسلام زن را نصف مرد حساب کرده؟ جواب این سوال مفصل است ولی بنده سعی میکنم بطور اختصار مطلب را روشن کنم.
آیا اسلام زن را نصف مرد حساب کرده؟
غالب کسانی که چنین اعتراضی را طرح میکنند استناد به برخی از آیات قرآن دارند که در آن زن نصف مرد قرار داده شده. مانند آیات ارث، حدود و دیات و شهادت. به استناد این آیات زن نصف مرد است و از این رو مرد بر زن اولویتمند است. این درست است که در برخی از آیات قرآن زن نصف مرد دارای حق و حقوق است.
سنتگرایان در مقابل این اشکال پاسخهایی دارند که تا کنون نتوانسته طیف مقابل را قانع کند و البته حق هم دارند. اما واقعا اسلام زن را نصف مرد میداند؟ از آیات قرآن که چنین بر میآید. ولی لازم است که توجه دهم که بر اساس روایات تاریخی، این آیات در زمانی نازل شده که زن در جامعهی عرب آن زمان نه تنها ارزشی نداشت بلکه جزو اموال مرد به حساب میآمد و حتی به عنوان ماترک مرده بین وراث تقسیم میشد. اگر کسی میمرد پسر بزرگ میتوانست مادر خود را به عنوان ارث برای خود بردارد و جزو همسران و کنیزان خود قرار دهد. شرایط به اینگونه بود ، که حتی برای مادر خود احترامی قایل نبودند و او را به عنوان ماترک پدر تصاحب میکردند البته نه در بین تمام قبائل حجاز. قرآن در چنین محیط سخیفی نازل شد. در چنین جامعهای، اسلام توانست به زن حق و حقوقی دهد و او را به عنوان یک انسان دارای حق نماید. به مادری که تا دیروز جزو ماترک حساب میشد یک هشتم ارث دهد و فرزندان را از دست اندازی به مادر خود بر حذر دارد. این کار بزرگی بود؛ که در چنان محیطی بتوان ارزش زن را تا حد نصف مرد بالا آورد. مطمئنا اگر جامعهی آن زمان بیشتر از این گنجایش داشت، قبول کنید که اسلام حق زن و مرد را برابر اعلام میکرد. اما بیشتر از این گنجایش نداشت. آیات را با دید امروزی خود نبینید. نگاه کنید شرایط زمانی چگونه ایجاب میکرده و سپس باندیشید که اگر پیامبر(ص) در این زمان میبود، با توجه به شناخت اجتماعی و فکری که او داشت، الآن چه میکرد؟ یقینا اگر پیامبر امروز میبود و قرار بود قرآن امروز نازل شود حقوق زن و مرد برابر اعلام میشد، چون تقریبا جامعه گنجایش پذیرش آن را دارد. اما آن اجتماع بدوی گنجایش پذیرش بیش از نصف را نداشت. تازه این نصفه را هم به زور قبول کردند. این تصور ایجاد نشود که خدا یا پیامبر از مردم برای بیان احکام ترس و واهمه داشت. اینگونه نیست. خداوند طبق درک و منطق مردمان سخن میگوید. چندی پیش عزیزی آمد و تعدادی از آیات قرآن را به بنده داد و فرمود این آیات که در مورد آسمانها و زمین، و بوجود آمدن جنین است از نظر علمی مردود است. آیا خدا نمیدانست که روزی بشر به این حقایق دست پیدا میکند و متوجه خواهد شد که این نظرات اشتباه است؟ عرض کردم شما چه نتیجهای میخواهید بگیرید؟ فرمودند: نتیجه اینکه این کلمات نمیتواند از جانب خداوندی باشد که این جهان را خلق کرده. اینگونه اندیشهها خیلی زیاد شده و دلیل هم دارد که در جای خودش عرض میکنم. جوابی که بنده به آن عزیز دادم الآن هم به شما عرض میکنم . خداوند پیامبران و کتب را نفرستاده تا به بشر درس نجوم، زیستشناسی، پزشکی و … بیاموزد. خداوند پیامبران و کتب را فرستاده تا به بشر انسانیتش را یادآور شود و آدم بودن را بیاموزد. آنچه که در قرآن در مورد آسمانها و زمین بیان شده برای اندیشهی کوچک مردمان آن زمان است. خداوند انسان را خلق کرده تا دنیا را بشناسد و ناشناختههای جهان را کشف کند. بشر یک روزه به دانشها دست پیدا نکرده بلکه با تلاش و تحقیق به این علوم رسیده است. علم گذشتهگان از ما بسیار کمتر بوده و علم ما نسبت به آینده گان ناچیز است؛ زیرا بشر در حال کشف واقعیات دیگری است. قرآن با توجه به علم و دانش کم آن زمان از مردم خواسته تا در عظمت و تنوع خلقت نظر کنند و به خالق پی برند. اکنون که علم گستردهتر شده بهتر میتوان به عظمت خلقت پی برد. آن کسانی که سعی میکنند از دل کتب آسمانی، ریاضی و فیزیک و شیمی و نجوم و حتی شنیدهام علم کوانتوم!! را بیرون بکشند بزرگترین خیانت را به دین میکنند. آدم گاهی چیزهایی میشنود که نمیداند بخندد یا بگرید. شاید شما هم شنیده باشید که میگویند بزرگان ریاضی دنیا زمانی که در مسئلهای گیر میکنند میآیند قم پیش فلان آیت الله تا مسئلهشان را حل کند!!! یا از ناسا میآیند!!! بنده نمیدانم این شایعات را کی درست میکند. از بعضیها بپرسید میگویند: دشمنان روحانیت. آخر عزیز من دشمن روحانیت اگر مستمسکی نداشته باشد که شایعه درست نمیتواند بکند. وقتی من آخوندی که نه در نجوم سررشتهای دارم نه در ریاضی، نه در طب، نه در فیزیک و شیمی و زیستشناسی و زمین شناسی و… و در عین حال در مورد تمام این علوم افاضهی فیض میکنم باید هم این داستانها را سر هم کنند. حالا خدا نکند که یک طبیب در مورد یک مسئله دینی صحبتی کند. همه حمله میکنیم که مگر شما دین شناسی که اظهار نظر میکنید؟! اما هیچ کس نمیگوید که حضرت آقا مگر شما ریاضیدانی یا فیزیکدانی یا زیستشناسی و… که در آن علوم دخالت میکنی و اظهار نظر مینمایی؟ الآن علوم تخصصی شده و باید به تخصص احترام گذاشت و دخالت جاهلانه نکرد. حالا اگر از همین آقایانی که سعی دارند علم کوانتوم را از قرآن بیرون بکشند در مورد برابری زن و مرد سؤال کنید تمامی نبوغشان دفعه واحده پر میکشد و نابود میشود!.
نتیجه اینکه، درست است که در قرآن زن از نظر برخی حقوق نصف مرد است اما با توجه به روح فرهنگی قرآن و زمان نزول آن میتوان چنین گفت که: اسلام حقوق فردی و اجتماعی زن و مرد را برابر میداند. از این رو برای اینکه مطلب کاملا روشن شود لازم است جزء جزء مسایل را طرح کنم و شرح دهم.
حجــاب
سؤال: چرا زن باید حجاب داشته باشد؟ جوابی که تا کنون شنیدهایم: حجاب زینت زن و نشانه عفت و پاکدامنی اوست. همه چیز دست به دست هم داده تا فقط عفت و پاکدامنی زن حفظ شود! پس عفت و پاکدامنی مرد چه؟ ظاهرا مرد هر کاری کند خدشهای به پاکدامنیش وارد نمیآید! اما موضوع چیز دیگری است که سعی میکنم مختصرا توضیح دهم.
اولا حجاب نه جزو اصول دین است نه فروع دین بلکه یک توصیه است به “مؤمنین”. آیهی حجاب در سورهی نور آیه ۳۱ آمده. اما آیهی قبل چنین میفرماید: «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما یَصْنَعُونَ». یعنی:«به مردان مؤمن بگو تا چشمان خود را از نگاه ناروا بپوشند و اندامشان را محفوظ دارند که این برای پاکیزگی شما بهتر است و البته خدا به هر چه کنید کاملا آگاه است». این که میفرماید چشمان خود را از نگاه ناروا بپوشانید یعنی چه؟ آیا منظور همین است که ما می گوییم؟ که نباید به نامحرم نگاه کرد؟ کاری که اگر خوب نگاه کنید اکثر کسانی که مذهبی هستند انجام میدهند. یعنی سرشان را پایین میاندازند و به زنان نگاه نمیکنند. حتی زمانی که با زنی صحبت میکنند یا سرشان پایین است یا به جای دیگری نظر میاندازند. چنانچه بپرسید چرا این گونه رفتار میکنید؟ میگویند: باید از نگاه کردن به زن نامحرم پرهیز کرد چون ممکن است شیطان انسان را وسوسه کند. خوب توجه کنید ما داریم به این وسیله غیر مستقیم مردانمان را هیز بار میآوریم. ما به جوان خود غیر مستقیم القاء میکنیم که اگر به زن نامحرم نگاه کردی باید شهوتی شوی؛ اگر شهوتی نشدی به مردی خود شک کن. در صورتی که قرآن نمیگوید نگاه نکن. میگوید نگاه ناروا نکن. یعنی زنی که بر تو نامحرم است -که عرض میکنم نامحرم یعنی چه- را به دید خواهر و یا مادر خود بنگر. این آن فرهنگی است که قرآن میخواهد به ما بیاموزد نه هیزی و چشمچرانی. این گونه تفسیرهای ناصحیح از دین جامعه را بجای آن که به سوی سعادت سوق دهد، به سوی فلاکت راهی خواهد کرد. روایت معروفی است که میگوید: «الانسان حریص علی ما منع» یعنی «خصلت انسان به گونهای است که اگر او را از چیزی منع کنی حریصتر میشود» مولانا در کتاب فیه ما فیه در مورد این روایت مثال جالبی زده. میگوید: «اگر شما تکه نانی خشک را در پارچهای بپیچید و سعی کنید آن را در پشت خود از دسترسی دیگران مخفی کنید، مردم جمعا تحریک میشوند تا ببینند در میان آن پارچه چیست. در حالی که اگر همان تکه نان را در گوشهای از کوچه بگذارید هیچ کس حتی توجهای به آن نمیکند». بهر حال در آیه حجاب قرآن در ابتداء به مردان نصیحت میکند و سپس زنان مومن را مخاطب قرار داده و ابتداء همان نصیحتی را که به مردان کرده تکرار میکند که: چشم خود را از نگاه ناروا باز دارند. اینجا یک نکته قابل توجه وجود دارد و آن این است که بر خلاف تفکر برخی که تصور میکنند فقط مردان هستند که وسوسه میشوند؛ قرآن زنان را نیز دارای احساس میداند و از این رو به آنان توصیه میکند که از نگاه ناروا -که عرض کردم یعنی چه- حذر کنند. البته هیچ اشکالی بر آن عزیزان نیست چون غالباً گویندگان مرد هستند و متاسفانه به خود هم زحمت نمیدهند تا دریابند که زن هم مانند مرد دارای احساس است و با نگاه ناروا وسوسه میشود. خانمها عرض بنده را تایید خواهند کرد. سوال بفرمایید؛ خودتان خواهید دید که درست میگویم. رفتارهایمان هم در این عصر مؤید همین مدعاست. مثال عرض کنم؛ شما به رفتار همین صدا و سیمای خودمان توجه کنید، اگر زنی یقهی پیراهنش در تصویری باز باشد یا آن را سیاه میکنند یا تصویر را چنان بزرگ میکنند که تنها قرص صورت دیده شود. چرا؟ چون مردان میبینند و ممکن است دچار گناه شوند. اما نشان دادن مردان نیمه عریان هیچ اشکالی ندارد، چون هیچ مردی با دیدن اندام مردی دیگر تحریک نمیشود. زنان هم که حس تحریک پذیری ندارند!، اگر هم داشته باشند اهمیتی ندارد، زیرا ساحت والای مرد نباید آلوده شود!. آخر این چه تفکری است؟ علی ایحال؛ آن چه که مورد اختلاف شده دنباله آیه است که دستور میدهد زنان سر و گردن و بدن خود را بپوشانند. اشکال گیرندگان میگویند که این دستور به زنان ظلم کرده و آنان را در محیط اجتماعی محدود کرده است و به این وسیله بین زن و مرد فرق گذاشته است. خب عزیزم بین زن و مرد فرق است. اما اگر به زن میگوید خود را بپوشان اولا دستور نمیدهد توصیهای برای زنان مؤمن است، دوما نه از بابت این که چون زن از مرد پایینتر هست باید این کار را بکند؛ بلکه از این جهت است که مردان را میشناسد. مردان نسبت به زنان خوددار نیستند و این یک ضعف مردان است. مسئله حجاب زن از جهت ضعف مردان است نه از جهت مقام زن. بنده تا حال ندیده و نشنیدهام که زنی به دنبال مردی افتاده باشد. ولی برعکسش را بسیار دیدهایم. زنان در کنترل احساسات خود از مردان قویترند. خب این فرق نیست؟ کاش مردان در این مورد کمی از خانمها یاد بگیرند. حالا نگوید: ای آقا در کشورهای اروپایی اصلاً این حرفا نیست. عزیز من هر کشوری فرهنگ خود را دارد و نمیشود طبق فرهنگ کشوری خاص برای دیگر کشورها نسخه پیچید. چنانچه نمیتوان طبق فرهنگ ایرانی یا عربی برای اروپایی نسخه پیچید. ایراد ما این است که بدون توجه به فرهنگ غالب بومی میخواهیم نسخه پیچی کنیم. دست آخر همین میشود که الآن گرفتارش هستیم. ضمن اینکه کشور های اروپایی خیلی پیشتر این کشمکشها را داشته و از آن گذر کردهاند، البته نه کامل هنوز مباحثی در جریان است و این نشانه پویایی یک جامعه است که مسائل و مشکلاتش را طرح میکند و اهل اندیشه منطقی روی آن بحث می کنند تا به نتیجهای مطلوب برسند ولی توی دهان اشکال کننده میزنیم و این جزیی از فرهنگ ماست. متعلق به بعد از انقلاب نیست. بهر روی اگر این واقعیت را درک کنیم که مردان ما در مقابل زن ضعیف هستند؛ و ما هم با آموزش غلط به جای رفع آن؛ آن را تشدید میکنیم، شاید خیلی از مسائل و مشکلات حل بود. ولی متاسفانه چنین نیست و ما بجای آن که جامعه را به سوی خواسته قرآن سوق دهیم؛ به سوی تفسیرهای غلط خود از قرآن راهنمایی میکنیم و با چنین روشی نتیجه مشخص است. همینی میشود که میبینیم. جامعهای با مردان هیز و چشم چران که تنها زن را وسیلهای برای ارضاء شهوت خود میبیند. حالا یک عده از حرف بنده سوء تعبیر نکنند که بنده به مردان توهین کردم!. متاسفانه در جامعهی ما تا از قشری یا عدهای انتقاد میشود سریع وصله میچسبانند که شما توهین کردید. خیر آقا توهین نیست واقعیت است چشمتان را باز کنید واقعیت را ببینید. شکی نیست که مردان سالم و چشم پاک با قلب سلیم در جامعهی ما هستند ولی اکثر مردان ما هیزند. حجاب، در چنین جامعهای سپری است در مقابل ضعف مردان ولی عنایت داشته باشید که این سپر برای همیشه کارایی ندارد و به سرعت فرسوده میشود. حالا اگر با فرهنگسازی و آموزشدهی صحیح این ضعف را توانستیم در مردان کنترل یا رفع کنیم؛ آن زمان مسئله حجاب منتفی است چنانچه قرآن در سوره نور آیه ۶۰ به این مسئله اشاره کرده است.
محرم و نامحرم
یکی از غلطهای معروفی که در جامعهی ما شایع است مسئله «محرم ونامحرم» است. آنچه که ما از مسئله محرم و نامحرم میدانیم این است که: محرم کسانی هستند که میشود با آنها دست داد و آنان را بدون حجاب دید و غیره. قرآن زنان محرم را در سوره نساء آیه ۲۳ ذکر کرده که میتوانید بخوانید. غیر از زنانی که در این آیه به عنوان «محارم» نام برده میشود به تعبیر ما «نامحرم» هستند. حال این محرم و نامحرم چیست؟ مَحرَم از ریشه حَرَمَ است که به معنی ممنوع شده میباشد. یعنی ازدواج با این زنان ممنوع است. مانند مادر، خواهر، برادرزاده، خواهرزاده، و الی آخر. غیر از اینها را میگویند نامحرم. یعنی ازدواج با آنها اشکال ندارد. بنابراین مرد و زنی که با هم ازدواج میکنند به یکدیگر محرم نمیشوند. زیرا که اگر با خواندن عقد ازدواج زن بر مرد محرم شود، می شود مادر یا خواهرش. این یک غلط معروفی است که در جامعه ما شایع است که خیال میکنند با خواندن عقد ازدواج به یکدیگر محرم میشوند. یعنی به هم حرام میشوند!. محرم اسم زمان مکان از ریشه حرم بود. پس وقتی میگویم محرم میشوند، یعنی حرام میشوند. در صورتی که کسی توجه به معنی این کلمه ندارد و به وجه تسمیه آن هم توجهی نمیکنند. بنابراین محرم آن کسی است که ازدواج با آن ممنوع شده و نمیتوان با او ازدواج کرد. نه این که به محرم میشود دست زد و بیحجاب دیدش و نامحرم را نمیشود. مسئله محرم و نا محرم در مورد ازدواج است نه در مورد دیگر. یکی از زنانی که بر مرد محرم است زنی است که شوهر دارد. با زنی که شوهر دارد نمیشود ازدواج کرد زیرا در عقد مرد دیگری است؛ و همان طور که عرض کردم عقد ازدواج ایجاد محرمیت نمیکند. عقد ازدواج پیمانی است که زن و مردی با یکدیگر میبندند برای زندکی مشترک نه چیز دیگر.
موضوع دست دادن با زن نامحرم هم از همان مبحث شیطانی شدن آب میخورد که عرض کردم. بدبخت آن مردانی که با یک دست دادن با یک زن غریبه از حال میروند. این چه فرهنگ و اندیشهی تهوع آوری است. کمی به عرایضم توجه کنید. ما خودمان با رفتارمان، اندیشهمان را داریم بیان میکنیم و با این رفتار به خودمان توهین مینماییم. ما با رفتارمان میگوییم که به حدی ضعیف النفس هستیم و تا حدی دید شهوتی داریم که اگر برای سلام یا خداحافظی با زنی دست دهیم عنان از کف میرود. این توهین به خودمان نیست؟ کجای دین اسلام گفته که خوردن بشره به بشره؛ یعنی پوست به پوست حرام است؟ خودمان حرامش کردیم. برای آنکه به خیال خود جلوی فساد اخلاقی را بگیریم. بنده نمیخواهم بحث فقهی کنم در جای خودش به آن نیز خواهم پرداخت ولی تقاضا میکنم توجه کنید که این افکار در نهایت چه نتیجهای را در پی خواهد داشت. با این افکار به هیچ مدینهی فاضلهای نخواهیم رسید کمااینکه نرسیدهایم.
مرد می تواند تا چهار همسر اختیار کند؟
یکی از ایراداتی که بعضاً به اسلام میگیرند این است که میگویند: اسلام به مرد اجازه داده تا چهار زن را به ازدواج خود درآورد؛ در صورتی که زن تنها یک شوهر میتواند بکند و این یعنی تبعیض. و حال این که قرآن چنین دستوری را نداده و آیهای را که به آن برای مشروعیت این کار به آن استناد میکنند در مورد چیز دیگری است.
آیه مربوطه در ابتدای سوره نساء است که توصیه میکند به رعایت یتیمان و احتراذ از خوردن اموال ایتام. موضوع اجازهی گرفتن چهار زن؛ برداشت اشتباهی است از این آیه. زیرا در این آیه، مسئله قسط به ایتام است. میفرماید که اگر چنانچه دیدید نمیتوانید قسط را در مورد ایتام اجرا کنید میتوانید مادرانشان را به زنی اختیار کنید. از این رو از مثنی شروع کرده؛ یعنی دومی. این به آن معنی است که اولاً مرد باید زن داشته باشد. دوماً زن دوم را نمیتواند دوشیزه بگیرد. سوماً آن زن باید دارای یتیمی باشد. این آن چیزهایی است که این آیه میگوید. در آخر توجه میدهد که اگر این ازدواج باعث میشود تا مشکلی در ازدواج اول پدیدار شود و مرد از رعایت عدالت بین همسران عاجز باشد از چنین ازدواجی صرف نظر کند. حال اگر عدهای هوسران این آیه را دلیل بر مجوزی برای تعدد ازدواج گرفتهاند بحثی جدا است.
حالا شاید برخی اشکال کنند که برای رسیدکی به ایتام چه لزومی دارد که مادرشان را به زنی بگیرند؟ این اشکال درستی است اما باید توجه کرد که قسط چیزی بالاتر از رسیدگی و سرپرستی صرف است. بلکه منظور غیر از رسیدگی مالی، رسیدگی عاطفی است به گونهای که یتیم احساس کند پدر دارد. این موضوع با ازدواج صورت میگیرد نه به صورت دیگری و اگر بشود، اسمش قسط نیست همان رسیدگی است. در هر حال اسلام به مرد اجازه گرفتن چهار زن را نداده و این برداشت غلطی از آیه مربوطه است.
هرچند مواردی که عرض شد احتیاج به بحث بیشتری دارد ولی به همین مقدار بسنده میکنم و امیدوارم که به همین مقدار، مورد استفاده قرار گرقته باشد. اما در بین عرایضم عزیزانی سوالاتی را نوشته و به بنده دادند که نشان میدهد این بحث مورد توجه بوده است. بنا براین به مقداری که زمان باقی مانده است تعدادی از سوالات را میخوانم و انشاءالله در حد وسعم بتوانم پاسخش را عرض کنم.
پاسخ به سوالات
دوستی سوال کرده: شما که میفرمایید اسلام برابری بین زن و مرد را قبول دارد چگونه است که در ایهای میفرماید مردان بر زنان مسلط هستند؟
سوال خوبی کردید اما آیه را درست معنی نفرمودید. آیه چنین است «الرجال قوّامون علی النساء» کجا گفته: «الرجال مسلطون علی النساء» که از کلمهی قوّامون برداشت مسلطون میکنید؟ متاسفانه بسیاری از این آیه برداشت تسلط را کردهاند و حتی در ترجمههایی که در برخی قرآنها دیدهام نیز همین معنی را کردهاند. در حالی که قوّامون معنی خودش را دارد. قوّام به معنی «خوش قواره» و «خوش قد و بالا»ست که جمع آن قوّامون میشود. اگر بخواهیم معنی ظاهری از آیه داشته باشیم میشود: «مردان از زنان خوش قوارهتر و خوش قد و بالاتر هستند» ولی اگر به معنی مفهومی توجه کنیم معنی چنین میشود: «مردان از نظر جسمی از زنان قویتر و درشت هیگلتر و خشن تر هستند» واین تفاوتی است که خداوند بین زن و مرد در خلقت قرار داده. حالا نگویید که زنان زیادی هستند که از مردان درشت هیکلتر میباشند. یقینا زنانی هستند که از مردان درشت هیگلتر میباشند اما این امر عمومیت ندارد. آیه به اسنثنائات کاری ندارد. به آنچه که در خلقت عمومیت دارد اشاره میکند. مردان از زنان از نظر جسمی درشتتر و خشن تر هستند. این تفاوتی است که در خلقت وجود دارد و نمیتوان منکر آن شد. اما شاید دلیلی که اکثرا از کلمهی قوّامون برداشت مسلطون را میکنند دنبالهی آیه باشد. میفرماید: «الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض وّ بما انفقوا من اموالهم» معنی که از این آیه میشود چنین است: «مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است. بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آنکه مردان از مال خود به زنان نفقه دهند» اگر توجه کنید اشکال از دو قسمت ناشی شده یکی لفظ «فضّل» و دیگری «انفقوا من اموالهم». کلمهی «فضّل» اگرچه به معنی «برتری» است اما معنای دیگری نیز دارد وآن «زیادهتر» و «اضافهتر» میباشد و ظاهرا در قرآن غالب آیاتی که این کلمه در آنها به کار رفته معنی «زیادهتر» و «اضافهتر» مقصود بوده نه معنی «برتری» مانند آیه ۲۵۳ از سوره بقره که در مورد پیامبران است و میفرماید: «تلک الرسل فضّلنا بعضهم علی بعض» اگر کلمه ی فضّلنا را در این آیه به معنی برتری بگیریم، معنای آیه چنین میشود: «برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری دادیم» این معنا یک اشکال بوجود میآورد و آن تضاد با آیهای دیگر است که میفرماید: «خداوند هیچ فرقی بین پیامبرانش قرار نداده» «لانفرق بین احد من رسله» در صورتی که در آیه قبل که اشاره شد خداوند میفرماید برخی از پیامبران را بر برخی دیگر برتری داده یعنی بینشان فرقی قایل شده. این شکل معنی تنها اثبات تضاد آیات است. و حال آنکه خداوند هیچ پیامبری را بر دیگر پیامبران برتری نداده و همگی در مسند رسالت در یک مقام و منزلت هستند. اما خداوند به برخی از پیامبران چیزی اضافه داده مانند آنکه به موسی قدرت سخن گفتن با خودش یا به عیسی قدرت زنده کردن مردگان و به پیامبر اسلام(ص) قرآن را داده است. این زیادتی بر حسب زمانی و مکانی بوده نه از نظر مقام و رتبه. مَثَل عرض کنم. در یک ادارهای دو معاون هستند که یکی منزلش در نزدیکی اداره است و دیگری در حومهی شهر. رئیس اداره دستور میدهد تا یک دستگاه اتوموبیل به معاونی که خانهاش در حومهی شهر است بدهند تا مانعی برای رسیدن به موقع به سرکارش وجود نداشته باشد. آیا این زیادتی که به یکی از معاونین داده شده دلیل بر برتری او نسبت به هم رتبهای خودش است؟ خیر این زیادتی تنها از آن بابت بوده که شرایط مکانی آن معاون ایجاب میکرده ولی از نظر مقامی هر دوی آن معاونین در یک رتبه هستند. انبیاء نیز بر حسب شرایط زمانی و مکانی خود احتیاج به برخی زیادتیها داشتند تا در رسالت خود بهتر انجام وظیفه کنند؛ ولی این زیادتیها به معنی برتری هر یک از آنان بر دیگر مرسلین نیست. بنابراین اگر لفظ فضّلنا را به زیادتی معنی کنیم مفهوم درستتر بوده و تضادی هم ایجاد نمیشود. اکثر آیاتی که در آن لفظ «فضّل» و مشتقات آن بکار رفته به همین معنی زیادهتر یا اضافهتر است نه برتری. حال با این توضیح آیه مذکور را دوباره میخوانیم: «الرجال قوّامون علی النساء بما فضّل الله بعضهم علی بعض» «مردان از زنان درشت هیکلتر هستند و خداوند برخی را بر برخی زیادتی داده» خب پرواضح است که این یک واقعیت انکار ناپذیر است. زنان و مردان در خلقت با یکدیگر مختلفند.
مورد دوم که اشاره کردیم «وّ بما انفقوا من اموالهم» بود. یعنی اینکه مردان از مال خود به زنشان نفقه میدهند. چون در این قسمت میفرماید مردان به زنشان نفقه میدهند از این رو مردان بر زنان برتری دارند. در معنی این آیه مغلطهای بوجود آمده و آن اینکه ممکن است مترجم «واو» «وّ بما انفقوا» را «واو» عطف گرفته در صورتی که «واو» «وّ بما انفقوا» «واو» فصل است. یعنی موضوع را جدا کرده و نشان می دهد که این مسئله ی نفقه مربوط به سفارش دنبالهی آیه است. میفرماید: «وّ بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله» یعنی: «و به آنچه نفقه دادند از اموالشان، پس زنان شایسته پرستاران و نگهدارندگانند در وقت حاضر نبودن شوهرانشان به آنچه خدا دستور در نگهداریش را داده است» این معنای صحیح، از این قسمت آیه است که میفرماید: «زنان شایسته، از آنچه که شوهرشان به آنها داده حفاظت و نگهداری میکنند» نه اموال شوهر را حیف و میل میکنند و نه جسم خود را به خیانت آلوده میسازند. این بخش از آیه سفارشی خانوادگی است برای حفظ حریم خانواده. حال جدای توضیحاتی که عرض شد باز اگر چنانچه در برخی از آیات یا همین آیه چنین برداشت شد که مردان بر زنان ارجحیت یا برتری دارند توصیه میکنم مطلبی را که قبلا عرض کردم در نظر داشته باشید که قرآن در چه شرایط و موقعیت زمانی و مکانی نازل گردیده.
عزیز دیگری سوال کرده و نوشته: در قرآن زن به زمین کشتزاری برای مرد تعبیر شده، آیا این خود نشانهای برای نادرست بودن گفتههای شما در مورد برابری زن و مرد در اسلام نیست؟ و آیا همین تعبیر توهین به زن نمیباشد؟
اولا بنده نگفتم که مرد و زن برابرند. زن و مرد در خلقت برابر نیستند. آنچه که بنده عرض کردم برابری در حقوق اجتماعی است که توضیحاتش را عرض کردم. اما در مورد آیهای که اشاره کردید باید مجددا عرض کنم که توجه کنید این آیه، کلامی است برای فهم و درک مردم معاصر پیامبر(ص). مردم تا پیش از آنکه قانون لقاح کشف شود تصور میکردند که بوجود آمدن جنین مطلقا بوسیلهی مرد است. به این شکل که خیال میکردند منی مرد حکم بذر را دارد و رحم زن حکم زمینی که بذر برای جوانه زدن و رشد در آن کاشته میشود. محل ساخت و تولید این بذر را هم در کمر مرد تصور میکردند. برای همین در گفتگوهای عامیانه امروزه نیز میشنویم که میگویند: «زمانی که فلانی در کمر پدرش بود» مطمئنا اینگونه مثلها را زیاد شنیدهاید. مَثَل پشت در پشت نیز بر گرفته از همان تصور است که میگویند: «فلانی پشت در پشت کارشان چنین بوده» اینها تماما برگرفته از همان تصورات پیشینیان است. امروزه علم، آن تصورات را باطل دانسته و اثبات نموده که برای تولید جنین باید لقاح حاصل شود. این فرایند دیگر بر کسی پوشیده نیست و کمتر کسی را پیدا میکنید که از این قانون اثبات شده بیاطلاع باشد. نه خیر زن کشتزار نیست و این عقیده از منظر علمی باطل است. ولی نمیتوان منکر شد که تا پیش از کشف فرایند لقاح، همگان عقیده بر آن داشتند که جنین پرورش یافتهی بذری است که مرد در رحم زن قرار داده است و این تنها عقیدهی اعراب نبوده، دیگر اقوام نیز به آن عقیدهمند بودهاند. به همین جهت فرزند را متعلق به مرد میدانستند. از این رو است که میبینیم که فرزند در تمامی جوامع اعم از غربی و شرقی نام فامیل پدر را به ارث میبرد. همانگونه که عرض شد برخی ایات را مانند همین آیه و مشابه این، با دید قرن بیست و یکمی نبینید. خداوند در اینگونه آیات بر اساس عقل و علم مردم زمان نزول سخن گفته، با این توصیف پیامبر(ص) را دیوانه میخواندند. آیا میشد در آن عصر با آن مردم بدوی بر اساس علم و عقل قرن بیستمی سخن گفت؟ شرایط زمانی را در نظر بگیرید آن وقت درخواهید یافت که جز این نمیشد سخنی گفت. حال ممکن است این سوال پیش آید که خب، شرایط زمانی درست ولی آیا خداوندی که عالم است نمیدانست که قرنها بعد مردم علمشان زیاد میشود و در مییابند که برخی از گفتهها، از نظر علمی درست نیست؟ آیا بهتر نبود که در این خصوص و موارد مشابه که در عرایضم اشارهای به آن کردم لااقل سکوت میکرد و چیزی نمیگفت؟ این اشکال درستی است و جواب آن ساده میباشد. چرا؛ خداوند میدانست که بشر با گذشت زمان علم و دانشش نسبت به خودش و جهان پیرامونش افزایش مییابد. ولی همانگونه که عرض کردم خداوند از بیان اینگونه مطالب منظورش تعلیم علوم طب یا ریاضی و نجوم نبوده و اگر دقیق به اینگونه آیات مورد مناقشه نگاه کنید درخواهید یافت که منظور خداوند از بیان اینگونه مطالب توجه دادن انسان به مواردی دیگر است. به طور مثال همین آیهی: «نساءکم حرث لکم…» که این دوست گرامی به آن اشاره کرده اگر کمی با دقت نگاه کنیم نتیجهای خواهیم گرفت که در این عصر هم نمیشود در آن مناقشه کرد؛ وآن اینکه اگر آیهی ماقبل را نگاه کنید میبینید در مورد حیض زنان صحبت کرده و مردان را از نزدیکی کردن با زنان در دوران عادت ماهانه منع نموده است. سپس میگوید زنان شما کشتزار شمایند. نتیجه اینکه: زنان مایهی لذت مردان نیستند تا هر زمان آتش شهوتشان را خاموش کنند. بلکه باید زنان نیز آمادگی جنسی داشته باشند و این در دوران عادات ماهانه مهیا نیست. به مردم بدوی آن زمان نمیشد به هیچ شکلی حالی کرد که زنان نیز مانند مردان دارای شهوت و حس لذت جنسی هستند؛ زیرا آنان فکر میکردند که تنها مردانند که چنین حسی دارند و زنان تنها موجوداتی هستند بدون حس شهوت و تلذذ جنسی که مردان آتش شهوت خود را به بوسیلهی آنان میتوانند خاموش کنند. برای چنین مردم عقب ماندهای که نمیشود دلایل علمی یا روانشناختی اقامه کرد. تمثیل لازم دارد تا بفهمند. باید گفت: زن مانند زمین کشتزار است، همانگونه که زمین باید آماده کشت و زرع باشد زن نیز باید آمادهی همبستری باشد؛ تا به این وسیله مرد لااقل مدتی دست از سر زن بردارد و در دوران عادت باعث اذیت و آزار زن نشود. البته یک برداشت دیگری نیز از این آیه میشود کرد که مطمئنم خوشایند بسیاری نیست و آن اینکه: زندگی زناشویی را بر مبنای مقاربتهای جنسی بنا نکنید و تنها زمانی دست به آن بزنید که قصد بچه دار شدن را دارید. میدانم که این برداشت برای بسیاری ناخوش آیند است ولی این را از آن بابت عرض کردم که میشود به آیه مذکور از منظر دیگری هم نگاه کرد. در هر صورت توصیه میکنم که سعی کنید به مفاهیمی که اینگونه آیات در خود دارند توجه کنید نه به ظاهر و معانی تحت اللفظی آنها.
سوال دیگر این است که: «چرا خداوند پیامبرانش را تنها از مردان انتخاب کرده؟ آیا این خود نشانهی تبعیض گذاشتن بین مرد و زن نیست؟»
متاسفانه این تصور در بین بسیاری وجود دارد، حتی در میان علماء مذهبی؛ که پیامبران همگی مرد بودند. درصورتی که این تصور غلط است. لازم است بدانید که هفت نفر از پیامبران زن بودند که نامشان «سارا»، «مریم» خواهر حضرت موسی، «دبوراه»، «حولدا»، «حنا»، «اویگیئل»، و «اِستر» میباشد. بنابراین تصور اینکه پیامبران تنها از میان مردان انتخاب شده اند باطل است. خداوند پیامبر زن هم مبعوث کرده هر چند تعداد مردان بیشتر است.
بخشی از سخنرانی آیهالله معصومی تهرانی