بحثی اجمالی در مورد “شهادت”

بسم الله الرحمن الرحیم

 

این کمترین چند سال پیش که عملیاتهای انتحاری آغاز گردید، مستندا در اطلاعیه‌ای چنین اعمالی را خلاف شریعت اسلام دانستم که در برخی رسانه‌ها نیز منعکس گردید. لکن چون سوال شما دربرگیرنده‌ی جزییاتی است، مختصرا بدان می‌‌پردازم.
در تعابیر جدید “انتحار و خودکشی”، “استشهاد و شهادت‌طلبی” و کسانی که به این عمل دست می‌‌زنند، “استشهادی= شهادت‌طلب” خوانده می‌‌شوند. گذشته از سوءاستفاده‌هایی که اهل سیاست از القاء این افکار در بین مردم ساده‌دل می‌‌کنند، مقداری کج‌فهمی قرون گذشته نیز در این امر دخیل می‌‌باشد.
در اینجا پیش از ورود به موضوع مورد نظر، لازم است مقدمه‌ای را بیان کنم.
هر دینی بر اساس اصولی ثابت بنا گردیده، که این اصول در مکتوباتی به عنوان کتب مقدس ضبط است. اسلام نیز مانند دیگر ادیان، اصول بنیادیش بر اساس آیات قرآن بنا شده و آن چیزی که به عنوان سنت مطرح می‌‌گردد، می‌‌بایست در امتداد و پیرو قرآن(کتاب) باشد. چنانکه روایات صحیح بسیاری از پیامبر(ص) و ائمه(ع) در این خصوص نقل شده است، که سنت می‌‌بایست با قرآن مطابقت داشته باشد و اگر مخالف قرآن باشد معتبر نیست. متاسفانه قرنهاست که سنت ـ اصلی پایه‌ای‌ـ نه در امتداد، بلکه موازی با قرآن(کتاب) قرار گرفته و از این رو دست سوءاستفاده‌گران برای توجیه کردن اعمال خود بوسیله‌ی دین را باز نموده است. پیروان سنت‌گرا بر این عقیده‌اند که اولا قرآن قابل فهم نیست و از این رو برای فهم آن باید به روایات مراجعه کرد! و دوما قرآن کلیات را گفته و سنت شرح دهنده‌ی اجزاء آن کلیات است. این استدلالات! تنها یکی از مغلطه‌هایی است که برای موازی نمودن سنت با قرآن می‌‌شود که نا آگاهان به زبان قرآن را می‌‌فریبد. این عقاید باعث شده تا قرآن بازیچه‌ی دست دکان‌دارن دین و سیاستمداران شود تا آنکه هر عمل ناصحیح خود را شرعی جلوه داده و چنانچه مصالح سیاسی ‌شان اقتضا کند با تاویل و تفسیرهای رندانه، مردم ساده‌دل را وادار به انجام اعمالی کنند که مطلوب نظرشان است.

مقوله‌ی استشهاد و استشهادیون نیز از جمله‌ی این مغلطه‌گریها و بدعت‌گذاریهاست. با بیان این مقدمه‌ی کوتاه به شرح اجمالی‌ای در خصوص سوال مطرح می‌‌پردازم.

«شهید» کیست؟

با کلمه‌ی “شهید”، بخصوص بعد از انقلاب بخوبی آشنایم. کلمه‌ی شهید لقبی است که به برخی از کشتگان می‌‌دهند. اما این لقب‌دهی یکی از اشتباهات معروفی است که در جوامع اسلامی، بخصوص غیر عرب حجازی، رواج پیدا کرده و این در حالی است که قرآن از کلمه‌ی شهید برای کشته شدگان به هیچ عنوان استفاده نکرده و همیشه جمله‌ی “یقتلون فی سبیل الله” را بکار برده است که به معنی کشته‌شدگان در راه خدا می‌‌باشد. زیرا کلمه‌ی “شهید” از صفات و اسامی خاص خداوند است و در قرآن این کلمه به عنوان یکی از صفات خداوند ذکر شده که از نظر معنی و مفهوم آن، به مخلوق نمی‌توان نسبت داد.
“شهادت” به معنی “گواهی کردن و آگاهی دادن” است. از این رو استفاده از این کلمه برای کشته شدگان، نامتناسب است. کلمه‌ی “شهید” بر اساس معنی آن از صفات خداوند است. زیرا تنها خدا است که همیشه آگاه و گواه بر امورات جهان و مخلوقات است و مخلوق قادر به چنین کاری نیست. بخصوص کسی که کشته شده است؛ زیرا گواهی و آگاهی، مستلزم علم است و علم مستلزم حیات. از این رو است که در قرآن، کشته شدگان در راه خدا، شهید خوانده نشده‌اند. زیرا جز خداوند، مابقی فانی می‌‌باشند و تنها خداست که حی است.

کج‌فهمی‌ای از تاریخ

یکی از مواردی که به استفاده‌ی نادرست از کلمه‌ی “شهید” برای کشته‌شدگان انجامیده است، برداشت غلط و کج‌فهمی‌ای آمیخته با غرض‌ورزیهای بعضا سیاسی، از تاریخ صدر اسلام است. در صدر اسلام، جنگهای مختلفی به وقوع پیوسته است و عده‌ای در این جنگها کشته شده‌اند. چنانکه گفتیم، در قرآن به این کشته شدگان اشاره کرده ولی لفظ “شهید” را برای آنان بکار نبرده است و تنها فرموده “کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند”. اما در متون تاریخی سخن از شهدای جنگها به میان آمده مانند شهدای جنگ بدر و احد، یا معروفیت حمزه عموی پیامبر(ص) به “سیدالشهداء”. در صورتی که منظور از این شهداء کشته‌شدگان آن جنگها نیستند، بلکه منظور کسانی هستند که در آن جنگها زنده ماندند و گواه و شاهد آن جنگها و کشته شدن یاران خود بودند. زیرا در میان تمامی جنگهایی که در دوران حیات پیامبر(ص) به وقوع پیوست، جنگ بدر از اهمیت خاصی برخوردار بود. جنگ بدر تنها جنگی بود که در طول تاریخ حجاز، برادر در مقابل برادر و فرزند در مقابل پدر شمشیر کشید. در صورتی که تا قبل از جنگ بدر، سابقه نداشت که افرادی از یک قبیله یا فامیل در مقابل هم شمشیر بکشند. ولی جنگ بدر این سنت دیرین را شکست. از این جهت جنگ بدر دارای اهمیتی خاص شد. به همین جهت حمزه، عموی پیامبر(ص) بعد از جنگ بدر به سیدالشهداء معروف گردید نه پس از کشته شدن در جنگ احد. اما متاسفانه با گذشت زمان استفاده‌ی این لفظ تغییر کرد و کلمه‌ی شهید به کشته‌شدگان نسبت داده شد. اساسا در صدر اسلام و حتی پس از دوران خلفای راشدین، مسلمانان به کشته‌شدگان در جنگها، شهید نمی‌‌گفتند. زیرا اولا خود عرب زبان بودند و مفهوم و معنای کلمه را درک می‌‌کردند و دوما آیات قرآن را می‌‌خواندند و می‌‌فهمیدند که کلمه‌ی شهید از صفات خداوند است و خداوند نیز کشته‌شدگان در جنگها را شهید نخوانده است.

برداشتی رندانه از یک آیه‌ی قرآن

چنانکه گذشت، کلمه‌ی شهید به معنی گواه و آگاه است. این گواهی و آگاهی مستلزم داشتن علم است و کسب علم مستلزم داشتن حیات می‌‌باشد. فردی که مرده، بر اساس آیات قرآن دارای درک و شعور نیست و از احوالات زندگان بی‌‌اطلاع است. براین اساس قائلین به شهادت، طبق معمول سعی کرده‌اند با استفاده از قرآن، اندیشه‌ی خود را صحیح جلوه داده، قرآن را نیز با خود همراه نمایند و چنین وانمود کنند که کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند زنده‌اند و از این رو بر احوال اهل دنیا آگاهی دارند. استناد این افراد به آیه‌ی «و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون» است. آیه چنین معنی می‌‌شود «مپندارید کسانی که در راه خدا کشته می‌‌شوند مرده‌اند، بلکه زنده‌اند و نزد خدای خود روزی می‌‌خورند». با نگاه اول چنین تصور می‌‌گردد که سخن قائلین به شهادت درست است و این دسته از کشته شدگان نمرده، بلکه زنده‌اند. اما اگر با دقت و با توجه به فرهنگ قرآن به این آیه توجه کنیم خواهیم دید که منظور چیز دیگری است. اولا در این آیه، مانند دیگر آیات، از کلمه‌ی شهید استفاده نکرده است و فرموده “قتلوا فی سبیل الله”. باز سخن از کشته شدن کرده. دوما می‌‌فرماید “احیاء عند ربهم” یعنی “نزد خدا زنده‌اند” نه در نزد خلق خدا. در فرهنگ قرآن هر فردی که می‌‌میرد کتاب اعمالش بسته می‌‌شود، مگر کسانی که در اصطلاح “باقیات الصالحات” از خود بجا می‌‌گذارند. چنین افرادی با مرگشان کتاب اعمالشان بسته نشده و با استمرار اثری که از خود بجای گذاشته‌اند ثمری از خیرات و برکات در کتاب اعمالشان نوشته خواهد شد. همچنین است “باقیات السیئات”، به این معنا که افرادی نیز که از خود اثری سوء را بجای گذاشته‌اند تا زمانی که آن اثر باقی است، در کتاب اعمال آن افراد ثبت می‌‌گردد. یکی از مواردی که جزء باقیات الصالحات است، کشته شدن در راه خداست. بنابراین کسی که در راه خدا کشته می‌‌شود (نه در راه من نوعی که خود را نماینده‌ی خدا معرفی می‌‌کنم و مردم ساده دل را با وعده‌ی بهشت به کشتن می‌‌دهم) از نظر خدا زنده است و کتاب اعمالش بسته نمی‌‌گردد. شکی نیست کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند مرده‌اند و اگر زنده بودند که دیگر به آنها کشته شده نمی‌‌گفتند. آیه‌ی مزبور تنها به این نکته اشاره دارد که این افراد نامه‌ی اعمالشان با مرگشان بسته نمی‌‌گردد. چنانچه سعدی شاعر بلند‌اوازه‌ی ایران با تمسک به این آیه سروده است:
«سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز == مرده آن است که نامش به نکویی نبرند»

کشته شدن در راه خدا اعطایی است.

با عنایت به مختصر توضیح در مورد شهید و شهادت، در می‌‌یابیم که شهادت طلبی امری ساختگی و بدعتی فاحش است. زیرا کشته شدن در راه خدا طلبیدنی نیست و کسی نمی‌‌تواند و اجازه ندارد تا به زور خود را به کشتن دهد. حفظ جان در قرآن واجب است و کسی حق ندارد تا خود را به هر دلیلی بکشد. در قرآن خود‌کشی یک عملی قبیح است که باعث عذاب اخروی است و فرقی نمی‌‌کند که این عمل با چه انگیزه‌ای صورت گیرد. در سیره‌ی پیامبر(ص) و ائمه(ع) هیچ دستوری بر خودکشی برای حفظ اسلام وارد نشده و هر دستوری مبنی بر دینی بودن این عمل، برخلاف قرآن و شریعت اسلام بوده و قابل اعتنا نیست. اگر خداوند این دین را تشریع کرده، خود حافظ آن است و احتیاجی به خون دادن و خون ریختن نیست. چنانچه خود فرموده:«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون» بنابراین خود خدا می‌تواند از دین خود محافظت نماید و این امر را بارها نیز در قرآن به پیامبرش(ص) متذکر شده. در تاریخ اسلام هیچگاه مسلمین به خود‌کشی و انتحار دست نزدند. پیامبر(ص) برای حفظ جان خود و پیروانش تن به مهاجرت داد و ائمه(ع) نیز برای حفظ جان خود و یارانشان بعضا تن به مصالحه دادند. کسانی که می‌خواهند با هوچیگری، اعمال انتحاری را با جریانات کربلا پیوند داده و آن را کاری حسینی عنوان کنند، بهتر است کتاب «شهید جاوید» نوشته‌ی آیت الله صالحی نجف‌آبادی را مطالعه نمایند. جالب آنکه، کسانی که مبلغ و مروج انتحار یا به گفته‌ی خودشان استشهاد می‌‌باشند، بیشترین محافظت از جان خودشان را می‌‌نمایند. خب اگر بهشت رفتن به این بی‌در و پیکری است، چرا خود حضرات آقایان پیش قدم نمی‌‌شوند؟!! اگر قرار است که حسینی!! عمل کرد، اولی است که مبلغین پیشتاز باشند. در عصر حاضر حفظ اسلام احتیاج به شعور دارد نه شعار. احتیاج به تعامل دارد نه تعصب. احتیاج به منطق دارد نه زور. احتیاج به ترویج حیات دارد نه مرگ.
گذشته از این، کشته شدن در راه خدا امری است که در دوران حضور پیامبر اسلام(ص) مصداق پیدا می‌‌کرده؛ ولی امروزه، نمی‌‌توان به قاطعیت گفت کسانی که کشته شده یا می‌‌شوند، مصداق فی سبیل الله باشند؛ زیرا آیاتی که در مورد کشته‌شدگان در راه خدا نازل گردیده در مورد افرادی است که در زمان پیامبر(ص) کشته شدند. آنان کسانی بودند که با شجاعت در مقابل هجمه‌ها ایستادگی کردند تا نهال نو پای اسلام قوت گیرد. چرا که دین اسلام در ابتداء شکننده بود و امکان داشت به کوچکترین مشکلی نابود گردد، لکن امروزه دین اسلام بیش از یک میلیارد پیرو دارد و قابل نابود کردن نیست تا کسی بخواهد برای حفظ آن به جنگ بپردازد. امروز کسانی که در جنگها کشته می‌‌شوند، جان خود را برای توسعه‌طلبی‌‌ها و سیاست‌بازیهای حاکمانی از دست می‌دهند که دین اسلام را مستمسکی برای رسیدن به آمال و آرزوهای خود قرار داده‌اند. یقینا در میان آن کشته شدگان، افراد متدین و پاک‌سرشتی نیز بوده است، اما نمی‌‌توان کشته شدن آنان را حمل بر فی سبیل الله کرد.
در نهایت ما مقسم بهشت و جهنم نیستیم تا به کسی که میل داریم مقام کشته شده در راه خدا بدهیم یا شیطان؛ و خداوند نیز به کسی چنین اجازه‌ای را نداده است. خداوند خود به نامه‌ی اعمال بندگان آگاه است و هیچ کسی را به فرمایش هیچ فردی وارد بهشت یا دوزخ نمی‌‌کند. چه بسا کسانی را که ما بهشتی می‌‌خوانیم، اهل دوزخ باشند؛ و کسانی را که دوزخی می‌‌نامیم اهل بهشت.
گر پرده ز روی کارها بردارند == معلوم شود که در چه کاریم همه

الراجی، عبدالحمید معصومی تهرانی

فهرست