عصمت چیست و معصوم کیست؟

در تعاریف اسلامی «عصمت» یعنی «مبرا بودن از اشتباه و گناه». این صفت عصمت بر اساس عقاید اسلامی مختص به پیامبران است. در عقاید شیعی امامان نیز در جمع معصومین قرار دارند.
در تعایف شیعی، پیامبران و امامان هیچگاه مرتکب اشتباه و گناه نمی‌شوند و از روز تولد تا مرگ معصومند.
این تعریف با قرآن در تضاد شدید است زیرا قرآن عصمت را در رسالت می‌داند. به این معنی که تمامی انسانها، حتی پیامبران، مرتکب اشتباه و گناه می‌شوند. تنها تفاوتی که پیامبران با دیگر مردم دارند آن است که در زمان رسالت، وحی جلوی اشتباه و گناه را می‌گیرد.

در قرآن به اشتباه‌هات و خطاهای پیامبران بارها اشاره شده که خود دلیل بر اثبات «عصمت در رسالت است». این انبیاء به نص قرآن پس از ارتکاب به اشتباه از خداوند طلب بخشش و عفو نموده‌اند. مانند حضرت آدم که گفته«پروردگارا ما به خود ظلم کردیم پس هر آینه تو ما را مورد عفو و رحمت خود قرار ندهی از زیان‌کاران خواهیم بود» و یا از زبان موسی(ص) که گفته: «پروردگارا، من به خود ظلم کرده‌ام پس مرا مورد عفو قرار ده» یا حضرت یونس که در دل ماهی به طلب بخشش از خداوند پرداخته.

اما بارزترین آنها موضوع یوسف و همسر عزیز مصر است که مبین عصمت در رسالت است. قرآن داستان خطای یوسف را چنین نقل می‌کند: «و لقد همت به و هم بها». «هم» به معنی «اراده کردن و تصمیم راسخ گرفتن» است. با توجه به داستان ما قبل این آیه که در مورد یوسف و همسر عزیز مصر است، معنی آیه چنین می‌شود که: «زن عزیز مصر برای هم‌آغوشی با یوسف؛ و یوسف برای هم‌آغوشی با زن عزیز مصر تصمیمی راسخ گرفتند». یوسف این تصمیم را در حالی گرفت که از قبح عمل خود آگاه بود، زیرا قبلا نیز توسط آن زن به هم‌آغوشی خوانده شده بود ولی تن به آن عمل نداده بود. ولی در آن موقع عنان از کف داد و به سوی زلیخا رفت. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه در المیزان توضیح مفصلی داده که توصیه می‌کنم طالبین به آن مراجعه کنند. دنباله‌ی آیه می‌فرماید: «لولا ان را برهان ربه» یعنی اگر یوسف برهان پروردگارش را ندیده بود به آن عمل خود را آلوده می‌کرد. سپس می‌فرماید: «کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء» یعنی ما به این صورت بدی و زشتکاری را از یوسف دور کردیم و اورا منصرف از تصمیمش نمودیم. بدیهی است که اگر یوسف آن برهان خداوند را نمی‌دید، تن به شهوت می‌داد. به همین خاطر ناگاه بخود آمد و فرار نمود. قرآن از زبان یوسف جمله‌أی دارد برای توجیه عملش که می‌فرماید: «و ما ابرئ نفسی، ان نفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی» یعنی: من نفس خودم را تبرئه نمی‌کنم(زیرا به خواهش نفسم عمل کردم) به درستی که نفس انسان به بدی امر می‌کند. مگر کسانی که مورد رحمت پروردگارشان باشند.

این داستان یوسف و زلیخا دلیل بر عصمت در رسالت است به این صورت که هر انسانی ممکن است مرتکب اشتباه و گناهی شود ولی انبیاء چون مورد رحمت و توجه الهی هستند وحی اشتباه و خطاهایشان را اصلاح می‌کند. حتی پیامبران ممکن است در دوران رسالتشان مرتکب اشتباه یا خطایی بشوند اما وحی آن اشتباهات یا خطاها را اصلاح می‌کند.

پیامبر اسلام نیز از این قاعده مستثنی نیست. در چند آیه خداوند به پیامبر اسلام فرموده است که تو پیش از رسالت گمراه بودی و ما تو را هدایت کردیم. مانند: «و وجدک ضال فهدا» یعنی تو را گمراه یافتیم و هدایتت کردیم. در ترجمه‌هایی که بر این آیه شده است چنین گفته‌اند: خدا در کودکی تو را در بیابانهای مکه گم شده دید پس به منزل هدایتت کرد. این ترجمه صحیح نیست. زیرا خداوند در سوره‌ی ضحی دارد نعمتهایی که به پیامبرش داده را برمی‌شمرد. از آن جمله اینکه یک یتیم را در جامعه‌أی شدیدا عشیره‌أی، پرآوازه کرده و با وجود عائله‌مندی از مال دنیا غنی‌اش نموده. کودکان زیادی بودند که در بیابانهای مکه گم می‌شدند و باز برمی‌گشتند. ممکن بود برخی هم در بیابان تلف شوند، اما این منتی بزرگ نیست که خداوند بر سر پیامبرش بگذارد. بلکه آن منتی که منظور خداوند است هدایت الهی بوده که به پیامبرش عطا کرده نه از بیابان پیدا شدن.

در کتاب الاصنام ابن کلبی در مورد بت عزی روایتی نقل شده که پیامبر(ص) فرمود: «در زمانی که من به آیین پدران خود مومن بودم یک بار بزی را برای بت عزی نذر کردم و سپس نذر خود را اداء کردم». از تواریخ اسلامی چون: سیره ابن هشام، طبری، ابن اثیر و دیگر کتب تاریخ اسلام چنین برداشت می‌شود که پیامبر(ص) و اصحاب معتقد به عصمت در رسالت بودند. پیامبر(ص) گذشته خود را که به آیین بت پرستی بوده انکار نکرده زیرا اگر چنین ادعایی می‌کرد اهل مکه که به روحیات و شخصیت پیامبر(ص) آگاهی داشتند مطمئنا همین ادعا را مستمسک قرار می‌دادند برای اثبات دروغگویی او. بدیهی است که اگر پیامبر اسلام(ص) ادعای معصومیت از بدو تولدش را می‌کرد، ممکن نبود که اهل مکه به دیگر گفته‌های او کمترین توجهی نمایند. زیرا او را بهتر از هر کسی می‌شناختند. با آنکه در تواریخ آمده است که پیامبر(ص) ۱۰ سال پیش از رسالت به مسلک حنفاء گرویده بود، اما به نظر می‌رسد که این تغییر تفکر چندان با اندیشه‌أی بعد از رسالتش عنوان کرده همسو نبودند، زیرا بسیاری از حنفاء سالها بعد به پیامبری محمد(ص) ایمان آوردند مانند ابوبکر که خود از حنفاء بود ولی در سال پنجم بعثت به پیامبر ایمان آورد.

قرآن نیز چنین ادعایی را در مورد پیامبر اسلام(ص) نکرده و برعکس پیامبر(ص) را فردی معرفی می‌کند که پیش ار بعثت چیزی از ایمان به خداوند و کتاب الهی نمی‌دانسته.«ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان و لکن جعلناه نورا و نهدی به». این آیه خود دال بر این است که حنفاء اگر چه بت‌پرست نبودند ولی موحد و خداشناس درست و حسابی هم نبودند. والا خداوند به پیامبرش نمی‌فرمود که تو پیش از بعثتت، ایمان و کتاب الهی و در نهایت خداشناسی را درک نمی‌کردی. اگر پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثت خداشناس و موحد بوده باشد، منتی که خدا بر سر پیامبر برای هدایتش می‌گذارد بی معنی است زیرا او قبلا هدایت شده بود. گذشته از این اگر پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثتش موحد و خداشناس بود، مردم مکه از ادعای نبوت و دعوت به پرستش خدای یگانه از سوی او تعجب نمی‌کردند، زیرا با او محشور بودند و به تمام خصایص او آگاهی داشتند. آنچه که مایه‌ی تعجب مکیان گردید آن بود که کسی که تا دیروز با آنان همراه بود به ناگاه سخنانی می‌گوید که اصلا انتظارش را نداشتند.

در برخی آیات لفظ «ذنبک»، «گناه تو» را آورده که خطاب به پیامبر(ص) است. «فاصبر ان وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک» مؤمن-۵۵ «فاعلم انه لا اله الا الله و استغفر لذنبک و للمومنین و المومنات …» محمد-۱۹ . در این دو آیه خداوند مشخصا پیامبرش را مخاطب قرار می‌دهد که از گناهش استغفار و طلب بخشش نماید. در سوره‌ی محمد(ص) آیه‌ی ۱۹ خداوند پیامبرش را امر می‌کند که هم برای گناه خود و هم گناه مومنین طلب بخشایش کند. بنابراین قرآن پیامبر اکرم(ص) را مبری از گناه یا اشتباه نمی‌داند و از پیامبرش می‌خواهد که از اشتباهش طلب بخشش کند. اگر پیامبر اکرم(ص) مرتکب هیچ خطایی نشده بود چنین دستوری منصفانه نیست. زیرا پیامبر(ص) باید برای گناه یا خطا یا اشتباهی طلب بخشش کند که اساسا مرتکب نشده. برخی از مفسرین شیعی چون به عصمت ذاتی معتقداند برای رفع این اشکال گفته‌اند که پیامبر(ص) معصوم بود از روز تولد و اگر قرآن این دستور را داده است به دو جهت می‌باشد؛ اول اینکه منظور، گناه امت است که پیامبر برای گناه امتش طلب بخشش کند و دوم اینکه طلب بخشش و استغفار منافع روحانی‌ی بسیاری دارد که انسان باید در هر صورتی از خداوند طلب بخشش نماید؛ چه مرتکب خطایی شده باشد چه نشده باشد.

این تفسیر دارای اشکال است زیرا اولا خطاب آیات به خود شخص پیامبر(ص) است و از او می‌خواهد از اشتباه خود (ذنبک) استغفار کند؛ دوما گناه امت را از گناه پیامبر(ص) جدا کرده چنانچه فرموده که هم برای گناه خود و هم گناه مومنین استغفار کن، سوما اگر منظور از این آیات گناه امت بوده باشد، خداوند با پیامبرش یا مؤمنین رودربایستی ندارد، مستقیما از مومنین می‌خواست تا استغفار کنند، کمااینکه بارها چنین دستوری را داده است. دیگر لازم نبود که پیامبرش را اشتباه‌کار جلوه دهد!!. در مورد منافع روحانی‌ی استغفار باید گفت که: بله شکی نیست که انسان ممکن‌الخطا است و بهتر است که مکررا از درگاه الهی طلب بخشایش کند زیرا ممکن است مرتکب گناه یا خطاهایی شده باشد. ولی کسی که در عمر خود مرتکب هیچ خطایی نشده انجام چنین کاری هجو است و خداوند امر به کارهای هجو نمی‌کند. چنین استغفاری مانند آن است که کوری مادرزاد برای اینکه نگاهش به هوس آلوده شده طلب بخشش کند! توجه کنید: کور مادرزاد نگاهش هوس‌آلود شود نه دیگر حس‌های او. آیا طلب بخشش برای این کور فرضی عقلانی است؟.

آیات دیگری نیز وجود دارد که مؤید این مدعاست. البته باید توجه داشت که عقیده به معصومیت از بدو تولد مختص تشیع است و اهل سنت به آن معتقد نیستند. به نظر می‌رسد که این عقیده‌ی معصومیت از بدو تولد، برای مقابله با مسیحیت بوده است. زیرا تنها پیامبری که از بدو تولد معصوم بوده و ساحتش آلوده به هیچ گناه و اشتباهی نشده، حضرت عیسی مسیح(ص) است. از این رو علماء شیعی برای پیامبر(ص) و ائمه‌ی خود(ع) قایل به چنان معصومیتی شدند. ولی آنچه که واقعیت است این می‌باشد که طبق نص صریح قرآن، پیامبران نیز مانند دیگر انسانها مرتکب خطا و اشتباه می‌شدند و تنها زمانی که به رسالت می‌رسیدند، وحی جلوی اشتباه و خطاهایشان را گرفته و آن را اصلاح می‌کرد و به این صورت کسی که به او وحی نمی‌شود معصومیتش منتفی است مگر آنکه سعی کند که خود را از ارتکاب به خطا حفظ نمایند. در این صورت آنان «معصوم» نیستند بلکه «محفوظ» هستند. ائمه‌ی شیعه(ع) به این ترتیب از جمله محفوظین‌اند نه معصومین. زیرا به آنان وحی نمی‌شده است.

فهرست