اضطرار جهاد بشردوستی در اسلام
آیه الله عبدالحمید معصومی تهرانی
رحمانیت اسلام کجاست؟ رحیمیت اسلام چگونه است؟
امروز و پس جنایات گروههایی مانند طالبان، القاعده، دولت اسلامی (داعش)، و کشتار سبعانهی روزنامهنگاران و شهروندان فرانسوی به دستور القاعدهی یمن، و بربریت بیبدیل بوکوحرام، چگونه از حقانیت دین اسلام میتوان دفاع کرد؟ سخنان پروفسور ریچارد داوکینز درخور تأمل است: «بسیاری از ما دین را بی ضرر می دانیم. عقیده، میتواند از نظر شواهد (علمی) کمبود داشته باشد؛ ما فکر میکردیم اگر مردم نیازمند تکیهگاهی برای تسکین دردهایشان هستند، چه ضرری دارد؟ یازده سپتامبر همه چیز را تغییر داد». این سخنان همخوان با ادعای یک روحانی بنیادگرای شیعه است که دین را مهمتر از اقتصاد (رفاه) میداند، چرا که به باور وی –و شاید بنابر شواهدی از تاریخ- «مردم برای دین جان میدهند اما برای اقتصاد نه».
اینجانب از جهان اسلام، بخصوص از هموطنان گرامی خویش میپرسم: اگر تنها دین قابل قبول نزد خداوند اسلام است (سوره۸۵:۳) و اگر خداوند وعده داده است که اسلام بر تمام ادیان چیره میشود(سوره۳۳:۹)؛ اینک این سوال غیرقابل اجتناب پیش میآید که بر چه مبنائی برای تحقق خواست الهی نباید به گروهها و حکومتهای جهاد گرا بپیوندیم؟ شاید در ابتدا بهتر است نشان دهیم چرا گروههای پیکارجوی اسلامی خود را اسلامی میخوانند:
پیکارجویان اسلامی، خود را مسلمانانی می دانند که از دین حقی که بر محمد (ص) نازل شده، بدرستی پیروی میکنند:«و آنان که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند و به آنچه بر محمد [ص] نازل آمده گرویدهاند [که] آن خود حق [و] از جانب پروردگارشان است [خدا نیز] بدیهایشان را زدود و حال [و روز]شان را بهبود بخشید (سوره۴۷:۲)». تکتک ایشان همانند همه مسلمانان، به وعدهی خداوند ایمان دارند:«به زودى آنان را راه مىنماید و حالشان را نیکو مىگرداند (سوره۴۷:۵)»؛ «و در بهشتى که براى آنان وصف کرده آنان را درمىآورد (سوره۶:۴۷)».
ایشان همانند بسیاری از متدینین مسلمان باور دارند که جهان امروز تبدیل به جهان غارتگری غربیان، جهان مادیگرایی، جهان جدایی انسان از دین و خدا، جهان الحاد، جهان اباحهگری زنان و مردان، جهان رسمیت بخشی به همجنسگرائی، جهان سیل عظیم زنا، جهان اومانیسم، جهان سکولاریسم و در یک کلام جهان کفر و طاغوت شده است.
ایشان اهمیت «آیات قتال» در قرآن را بیشتر از «آیات رحمت» میدانند. آنان به قرآن استناد میکنند: «و در راه خدا کارزار کنید و بدانید که خداوند شنواى داناست (۲:۲۴۴)» «اى پیامبر مؤمنان را به کارزار ترغیب کن اگر از [میان] شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن چیره مىشوند و اگر از شما یکصد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مىگردند چرا که آنان قومىاند که نمىفهمند (سوره۶۵:۸)». «اى پیامبر با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و چه بد سرانجامى است (سوره۹:۷۳و سوره۹:۶۶)».«اى کسانى که ایمان آوردهاید با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید (۹:۱۲۳)». «و هر کجا بر ایشان [مشرکان] دست یافتید آنان را بکشید و همان گونه که شما را بیرون راندند آنان را بیرون برانید [چرا که] فتنه [=شرک] از قتل بدتر است (۲:۱۹۱)». «با کافران بجنگید تا دیگر فتنهاى نباشد و دین مخصوص خدا شود(۲:۱۹۳)».
بدین رو، سالهاست که سعی در بسیج نیرو و آماده سازی خویش برای مبارزه با کسانی دارند که می پندارند «اولیائهم الطاغوت»(۲۵۷:۲) هستند. ادعا شده بود گروه داعش در کشورهای همجوار عراق آموزش دیدهاند، اما در حقیقت ایشان و دیگر گروههای پیکارجوی اسلامی، به دستور خدا عمل مینمایند:«و هر چه در توان دارید از نیرو و اسبهاى آماده بسیج کنید تا با این [تدارکات] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان] دیگرى را جز ایشان که شما نمىشناسیدشان و خدا آنان را مىشناسد بترسانید و هر چیزى در راه خدا خرج کنید پاداشش به خود شما بازگردانیده مىشود و بر شما ستم نخواهد رفت (سوره۸:۶۰)».
آنان خود را مومن میدانند: «همانانی که توبه کنندگانند، و عبادتکاران، و سپاسگویان و سیاحت کنندگان، و رکوع کنندگان، و سجده آوران، و آمران به معروف، و نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهای) الهی هستند و بر ایشان بشارت ده»(۱۱۲:۹). اما کسانی هستند که از مرگ نمیهراسند، چراکه باور دارند وعدهی بهشت به ایشان تعلق دارد:«در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اینکه بهشت براى آنان باشد خریده است همان کسانى که در راه خدا مىجنگند و مىکشند و کشته مىشوند [این] به عنوان وعده حقى در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست و چه کسى از خدا به عهد خویش وفادارتر است پس به این معاملهاى که با او کردهاید شادمان باشید و این همان کامیابى بزرگ است (۹:۱۱۱)».«پس باید کسانى که زندگى دنیا را به آخرت سودا مىکنند در راه خدا بجنگند و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته یا پیروز شود به زودى پاداشى بزرگ به او خواهیم داد (سوره۴:۷۴)».«کسانى که در راه خدا کشته شدهاند هرگز کارهایشان را ضایع نمىکند (سوره۴۷:۴)».
پیکارجویان اسلامی با چه کسانی میجنگند؟ «و در راه خدا با کسانى که با شما مىجنگند بجنگید(۱۹۰:۲)». جای تردیدی نیست که ایشان نیز «جهان غرب» را مسبب گسترش فساد در زمین(سوره ۱۱:۲و۱۲) میدانند. همین توجیهی است تا اعلام کنند که پرچم اسلام را بر فراز «بلاد کفر غرب» )شیطان بزرگ) برافراشته خواهند نمود:«کسانى که ایمان آوردهاند در راه خدا کارزار مىکنند و کسانى که کافر شدهاند در راه طاغوت مىجنگند پس با یاران شیطان بجنگید که نیرنگ شیطان [در نهایت] ضعیف است (سوره۴:۷۶)».
استراتژی جنگی ایشان در ویدئوی قتلهای وحشیانه، از جمله «جمیز فولی» از شهروندان آمریکا، و چندی پیش «کنجی گوتو» از شهروندان ژاپن، میتواند بر اساس قرآن توجیه شود:«پس چون با کسانى که کفر ورزیدهاند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید تا چون آنان را [در کشتار] از پاى درآوردید پس [اسیران را] استوار در بند کشید سپس یا [بر آنان] منت نهید [و آزادشان کنید] و یا فدیه [و عوض از ایشان بگیرید] تا در جنگ اسلحه بر زمین گذاشته شود این است [دستور خدا] و اگر خدا مىخواست از ایشان انتقام مىکشید ولى [فرمان پیکار داد] تا برخى از شما را به وسیله برخى [دیگر] بیازماید(سوره۴۷:۴)». آیا آنان هر بار و پیش از انتشار هرکدام از آن فیلمها، «فدیه» نخواستند؟ از همین روست که پیش از این از طریق شبکه های اجتماعی جسارت و قساوت خویش را بر همگان نمایان داشتند چرا که دستور گرفته اند:«آنان باید در شما خشونت بیابند و بدانید که خدا با تقواپیشگان است (۹:۱۲۳)». تقوای ایشان همین خشونتی است که بر علیه کسانی که دشمنان دین و اسلام معرفی کردهاند، ابراز میدارند.
جنگ با دگراندیشان و عدم رواداری دینی نسبت به غیرمسلمانان در منطقه تحت سیطره گروهها و حکومتهای بنیادگرای اسلامی (جنایات بامیان و شنگال و موصل)، از عوارض جانبی تعابیر و تفاسیری مطلقگرا و انحصار طلب از دین است، که قادر نبوده با تحول زمانه خود را وفق دهد. چنین دیدگاهی از دین، از طریق روش تعلیم و تعلمی که در آن نقد علمی حضور نداشته، از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، و بدان وسیله در بستر فرهنگ تداوم و پیوستگی یافته است. از این رو، برحسب ظاهر، ایمان ایشان قویتر از ما به نظر میرسد و گوئی فقط آنها به کلام ناب الهی دسترسی داشته و توسل میجویند:«و هر که جز اسلام دینى [دیگر] جوید هرگز از وى پذیرفته نشود و وى در آخرت از زیانکاران است (۳:۸۵)». بنابراین سرافرازانه فریاد سر میدهند:« با کسانى از اهل کتاب که به خدا و روز بازپسین ایمان نمىآورند و آنچه را خدا و فرستادهاش [محمد] حرام گردانیدهاند حرام نمىدارند و متدین به دین حق [اسلام] نمىگردند کارزار کنید تا با [کمال] خوارى به دستخود جزیه دهند (۹:۲۹)». و زمانی که همانند ایزدیان با مقاومت روبرو شوند، دستور دارند که:«پس چون با کسانى که کفر ورزیدهاند برخورد کنید گردنها[یشان] را بزنید(سوره۴۷:۴)».
چرا ما مسلمانان به آنها نمیپیوندیم؟ گویا ما ارزشمندی «آیات قتال» را نمیدانیم و در حقیقت نمیتوانیم درک کنیم و گویا ایشان بهتر میفهمند:«بر شما کارزار واجب شده است در حالى که براى شما ناگوار است و بسا چیزى را خوش نمىدارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مىدارید و آن براى شما بد است و خدا مىداند و شما نمىدانید (۲:۲۱۶)».
اکنون از تمامی عالمان جهان اسلام میپرسم، چه دلایلی بر این مدعا دارید که داعش یا طالبان یا بوکوحرام و دیگر گروهها و حکومتهای بنیادگرای پیدا و پنهان اسلامی، «اسلامی» نیستند؟ شاید بگویید مسلمانانی بدعت گزارند! و آنچه را به انجام میرسانند اسلامی نیست! اما آنان همان اعمالی را تکرار می کنند که در تاریخ اسلام بسیار رخ داده است: آنان نیز سنگسار میکنند، دست میبرند، محکومین را از بلندی پرت میکنند، برده میفروشند، امر بر حجاب کامل میکنند، با مظاهر شرک –مدرنیته!- در میان جوانان مبارزه میکنند، شلاق میزنند، غیر مسلمانان را مورد آزار قرار میدهند تا وادار به تغییر دین شوند، اماکن مقدس غیرمسلمانان را تخریب مینمایند و به علاوه اینها، امر تعطیل شده اسلام یعنی «قتال با کافران و مشرکین» را نیز احیاء کردهاند.
خشونت و بحرانی که در جهان اسلام پدید آمده، پیآمد یک جریان حساس و ریشهدار تاریخی است که همه مسلمانان و بخصوص عالمان و نخبگان جوامع اسلامی را موظف میکند تا خویشتننگری کرده و به جای مقصر شمردن دیگران، به ارزیابی آنچه که آتش جدالهای فرقهای در جوامع اسلامی را به سراسر جهان کشانده، بپردازند. براستی اگر اساس یک دین بر نوعدوستی، صلح و اعمال نیک بنیان گذاشته شده باشد، «بنیادگرایانش» نباید بیشتر از همه به صفت انسان دوستی شناخته شوند؟ یا نباید بیشتر از همه مروج صلح و همزیستی مسالمت آمیز باشند؟ و یا نباید بیشتر از همه از زیبایی در رفتار فردی و اجتماعی برخوردار باشند؟ چه چیز در معنای «دین» است که افراط در آن موجب خروج پیروان بنیادگرایش از دایره رحمت شده و قساوت قلب و حیوان خویی را امری معنوی میپندارند؟ بیگناهان را کشته و سلاخی میکنند تا به خدای خود تقرب بیشتری پیدا کنند! چگونه است که رفتار و اعمال تمامی گروهها و دولتهای بنیادگرای اسلامی، اعم از شیعه یا سنی، کمابیش مشابه یکدیگر است؟
هرگاه دین وارد حوزه اجتماع بشود، به یک پدیدهی تاریخی تبدیل میگردد و احکام آن در بستر زمان، معنا و حقانیت مییابند. لذا چارهای نیست جز آنکه «احکام قهریه» را مربوط به زمان و مکانی خاص بدانیم و در عوض روح صلح و سلام و جلوههای معنویت گستردهای را که در رحمانیت و رحیمیت اسلام ظاهر شده، ترویج دهیم .اسلام به اهمیت عقل تاکید ورزیده و تقلید را در اصول دین جایز ندانسته است. عقل سلیم به حرکت و تحول اجتماع معتقد است و به لزوم بازاندیشی در دین اسلام – همانند آنچه در مسیحیت رخ داد- تاکید میورزد. عالمان مسلمان تعهد اخلاقی دارند که به نسل جوان نشان دهند آنچه در گذشته سبب عظمت و تعالی مسلمانان شد، جلوههای علم و عقل، همگامی با مقتضیات تمدن انسانی و ایمان به برابری و برادری نوع بشر بوده است.
در سال ۲۰۰۶ پاپ بندیکت شانزدهم در سخنانی روشنگر در دانشگاه رگنزبورگ به موضوع مهم «ایمان و عقل» اشاره کرد. من از این رو این سخنان را روشنگر مینامم چراکه نقل قول ایشان از گفتگوی مانوئل دوم و یک فرهیخته ایرانی در قرن چهاردهم میلادی، اساس واقعیت آشکاری است که امروز پیش روی ماست. من یک بار دیگر این جمله را نقل قول میکنم: «”نشان بده محمد(ص) چه چیز جدیدی آورد؟ و خواهی یافت که چیزهای بد و غیرانسانی مانند دستور برای گسترش ایمان به سخنانش با شمشیرخواهی یافت”». وی از پیامبری سخن میگوید که جانشینانش روح مبارزات وی را نشناختند و غزوات رسول الله(ص) را بهانهای برای کشورگشایی خویش قرار دادند. زشت کاریهای ایشان به نام چه کسی تمام شد؟ جز پیامبر اسلام؟! دریغا که بزرگان جهان اسلام و مسلمانان جهان حتی واکاوی یک گفتگو در انتقاد بر تاریخ دین خویش را برنتافتند و به جای پندگیری و تامل در عمق معانی بیان شده توسط رهبر کاتولیک های جهان، به خیابان ریختند، یقهها پاره کردند و در مجالس عمومی و بیانیههای خود خواستار پوزشخواهی پاپ و احترام به احساسات جریحه دار شده مسلمانان شدند. اما چه سود از آن برخوردهای «قهرآمیز» که نتوانست نگرشی جز اسلامهراسی را در جهان غرب دامن زند و نتیجهی آن را در انتقادات صریح نشریات غربی به شخص پیامبر اسلام (ص) شاهد بودیم.
براستی آیا امروز احساسات هیچ یک از آن مسلمانان، بواسطه خشونت و قساوتی که حکومتها و گروههای بنیادگرای مسلمان در منطقه خاورمیانه بر علیه انسانیت به خرج میدهند، جریحه دار نشده است تا بپا خیزند و ایشان را طرد کنند؟ آیا قتل هزاران کودک و پیر و جوان و به اسارت بردن زنان به نام اسلام، ارزش سوگواری برای دین خدا ندارد؟ آیا جان و مال و آبروی انسان از نظر آموزههای اسلامی تا این حد بیارزش است؟؟ باید تاسف خورد که رئیس جمهور اسلامی ایران که خود یک عالم دینی مسلمان شیعه است، خط قرمز واکنش حکومتش به جنایات داعش را محدود به اماکن متبرکه مذهب خود کرد و به طور ضمنی جان و مال و آبرو و زندگی مسیحیان و ایزدیان و کردها و دیگر اقشار تهدید شده و سلاخی شده توسط داعش را از دایره ارزش و توجه خارج نمود. پاسخ به چنین جنایاتی که لگهی ننگش هرگز از تاریخ اسلام پاک نخواهد شد – بمانند آنچه قرون سیاه وسطی بر سر کلیسای مسیحی آورد – با چند همایش دستوری میسر نخواهد شد. انکار وضع موجود، اثبات مدعای پیکارجویان است.
گرچه برخی گروه داعش را دست نشانده سرویسهای امنیتی و جاسوسی غرب معرفی می کنند، اما بگذارید جملاتی را از رهبر معنوی و سیاسی انقلاب اسلامی ایران آیتالله خمینی بازخوانی کنیم که نه سنی بودند و نه وهابی: « اینکه [قرآن] می فرماید: «پیغمبر رحمت للعالمین است و تمام جنگهایی که او کرده است، دعوت هایی که او کرده است رحمت است. اینکه می فرماید که “قاتلوهم حتی لا تکون فتنه” بزرگترین رحمت است بر بشر. کسانی که خیال می کنند این آسایش دنیایی رحمت است و بودن در دنیا و خوردن و خوابیدن حیوانی رحمت است، کسانی که میگویند که اسلام چون رحمت است نباید حدود داشته باشد، نباید قصاص داشته باشد، نباید آدم کشی بکند{باید متوجه باشند که} آنهایی که ریشه عذاب {در آخرت}را میدانند و معرفت دارند که مسائل عذاب آخرت وضعش چگونه است، {بهتر}میدانند {که} حتی برای این آدمی که دستش را میبرند به خاطر این کاری که کرده است{دزدی}، این یک رحمت است؛ رحمتش در آن طرف {جهان آخرت} ظاهر می شود».
من از پاپ بندیکت شانزدهم تشکر میکنم که با این جمله، هدیهای فرخنده به تمام مسلمانان آزاداندیش و اهل تفکر بخشیدند:«جمله اصلی در این گفتگو در ضد اعمال خشونت در تغییر دین این است که: آنچه بر طبق عقل نباشد بر خلاف ذات خداست». آیا وقت آن نیست که رهبران مذهبی مسلمان، عقل را ابزار جهاد قرار دهند و بشردوستی را از صفات خداوند بازیابند و در بنیان گذاشتن جهانی سرشار از همزیستی انسانی پیشرو باشند؟ این طعنهی ساده را نیک دریابید که اگر دین شما ارزش کشتار دارد، پس لطفا از خودتان شروع کنید. در حقیقت، این ما مسلمانان هستیم که موظفیم باورها و نگرشهای نابخردانهی خویش را ریشهکن سازیم.
همگان اذعان می کنند که خشونت دینی در تمامی تاریخ ادیان قابل ردیابی است؛ صلیبیون در سال ۱۰۹۷ میلادی دست کمی از این گروههای بنیادگرای مسلمان نداشتند؛ با این وجود فرمانی که ایشان بدان عمل می کردند هیچ مبنایی در آموزه های عیسی (ع) نداشت. اما خشونت گرایی برجا مانده در متن مقدس «ما» مسلمانان بنابر اضطرار امروز، نیازمند بازنگری و بازاندیشی است. من به عنوان یک مسلمان معتقد به رحمت پروردگار یکتا، بر این امر صحه می گذارم که رویه قتال در فتح ایران و شام و مصر و حبشه و بیت المقدس هیچ مبنای دینی و خدایی نداشته و در یک کلام فی سبیل الله نبوده، بلکه مبتنی بر نژادپرستی و جهانگشایی عرب بوده است.
به حقیقت مشاهده آن چه که در جهان اسلام رخ میدهد بیتابم کرده است. سکوت عمیق علماء اسلامی و جسارت ایشان در بیاعتنایی غیرقابل وصف نسبت به این حوادث سخیف، مرا به وحشت انداخته است. چرا عالمان و فقیهان جهان اسلام خاموشند؟ چگونه است که فریادشان بخاطر جنایات اسرائیل در غزه آسمان را میشکافد اما در مقابل جنایات بنیادگریان اسلامی تنها نظارهگرند؟ آیا غیر از این است که علما اسلامی هیچ دلیل محکمی در رد اعمال غیرانسانی بنیادگرایان اسلامی در دست ندارند، زیرا آنان دقیقا مطابق آموزههایی که از عالمانشان آموختهاند عمل میکنند؟ آیا غیر از این است که ما مسلمانان جرات و جسارت نقد تاریخ و اعمال گذشتگانمان را نداریم و همیشه انتقاد را با شمشیر تکفیر و ارتداد و تهدید پاسخ میدهیم؟ آیا علما اسلامی حاضر به پذیرش نقد تاریخ خود هستند و شجاعت آن را دارند تا با نقادان خود، بدون در دست گرفتن شمشیر تکفیر و ارتداد و تهدید بر سر میز گفتگوی پرسش و پاسخ بنشینند؟ یا همچنان قصد دارند دست به توجیه تاریخ دین خود بزنند و باورهای مذهبی خویش را که متاثر از نفسپرستی برخی از عالمان و حاکمان اسلامی در طول تاریخ فتوحات و خلافت عربی میباشد، صحیح جلوه دهند؟
گوشهای از آیات قتال در متن آورده شد. علما اسلامی با این حقیقت تاریخی روبرو هستند و نمیتوانند در مقابل این پرسشهای اساسی سکوت کنند و یا با جنجال سازی، پرسشگران را وادار به پس گرفتن سوالشان نمایند. این آیات یا متعلق به زمان و مکانی مشخص است و هیچ دلیل و برهانی بر تعمیم دادن آن دستورات به هر زمان و مکانی وجود ندارد –که واقعیت چنین است و بنده در مباحث مختلف مستنداً بدان پرداخته و توضیح دادهام-؛ یا این آیات دستوری برای همه زمانها و مکانهاست که در چنین صورتی، این آموزهها امروزه با روح کرامت انسان سازگار نیست و چنین عملی از پروردگار عالمیان بعید است.
علما اسلامی می بایست دریابند که فضیلت انسانیت فقط در احترام به حقوق انسانی دیگران تجلی پیدا میکند. وجدان آگاه انسانیت، اسلام و مسلمین را قضاوت خواهد کرد. اینجانب به عنوان یک عالم دینی مسلمان صراحتا اعلام می کنم که آموزههای دین اسلام از جهانگشائی ها و زیاده طلبیهای خلافت ها و امپراطوری هائی که مدعی نام اسلام بودند –چه شیعه و چه سنی- اما در عمل روح رحمانیت و رحیمیت اسلام را در زیر جاه طلبی ها و نخوت فرعونمابانه خود مدفون ساختند، متضرر شده و هنوز هم میشود. از این رو بازنگری در باورهای اسلامی بسیار ضروری است. علما اسلامی یا خود دست به چنین بازبینی خواهند زد و یا روند اندیشهی توجه و اهمیت جهانی بر کرامت ذاتی بشر و انسان، آنان را وادار به بازنگری خواهد نمود.
این مقاله به زبان انگلیسی در تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۹۳ در ایرانوایر منتشر شده بود.
http://iranwire.com/en/blogs/62061//